Saturday, December 31, 2005

چشم همديگر شويم

مجبور كه نه! اما بايد چند وبلاگ را به ليست لينك‌هايم اضافه كنم. يكي اين آرش‌خان است؛ ديگري وبلاگ خانم اكرم ديداري. لذت مي‌برم از عكس‌هايش. حس خوبي مي‌دهد. نمي‌دانم كسي تا به حال به او گفته كه كارش خيلي جالب است. اين بچه‌هايي كه به اصطلاح آن طرف آب هستند، مي‌توانند از شهري كه در آن زندگي مي‌كنند عكس‌هاي خوبي بگيرند همراه با توضيح عكس. به خدا براي من نديد بديد كه نمي‌توانم از كشور خارج شوم خيلي جذاب است. بچه‌ها مي‌توانند عكس بگيرند از محيط اطرافشان و بنويسند درباره آن. هم وبلاگشان خوانندگان بيشتري خواهد داشت و هم براي امثال من جذاب خواهد بود و خوب، با شهرهاي بزرگ و كوچك ساير كشورها هم آشنا مي‌شويم.
من مطمئن هستم كه اگر روزي تيم فوتبال ايران به يكي از كشورهاي فقير آفريقا هم برود، حداقل هزار نفر ايراني آنجا هست كه براي تشويق كردن به استاديوم بيايد. هميشه هم همين طور بوده؛ كاروان‌هاي ورزشي‌مان هر كجا كه رفته‌اند، همواره چند ده نفري پناهنده و مهاجر و دانشجو آنجا بوده‌اند؛ حالا نمي‌دانم چرا همين هموطنان از شهري كه در آن زندگي مي‌كنند، نمي‌نويسند، عكس نمي‌گيرند و زاويه ديدشان را عرضه نمي‌كنند.
راستش از بچگي فضول بودم. هميشه دوست داشتم همه جا سرك بكشم. با مكان‌هاي مختلف آشنا شوم. به برادرم كه به طرف ديگر كره خاكي پرتاپ شده، گفته‌ام كه اگر توالت عمومي هم مي‌روي عكس بگير و برايم بفرست. جدا آنقدر از در و ديوار شهرش عكس انداخته كه الان از خودش بهتر فلان شهر را كه در آن زندگي مي‌كند، مي‌شناسم!
برادرم زماني كه براي تحصيل از مملكت خارج شد، دوربين نداشت و آنجا هم پولي براي خريد دوربين نداشت. آنقدر كه كنجكاو بودم، براي تولدش يك دوربين كوچك خريدم و همراه مسافر برايش فرستادم. حالا او شده چشم من در آن شهر. مطمئنا اگر كمي ذوق داشته باشيم، همه مي‌توانيم چشم همديگر شويم.

درود بر دل‌هاي جوان

اين عكس‌ بالا را كه مي‌بينيد متعلق به يك خانواده همراه با دوستان و آشنايانشان‌ نيست؛ گروهي خاص يا بچه‌هاي يك محل هم نيستند. اين جمع با همت پنج شش نفر دختر و پسر باحال شكل گرفت و در نهايت تبديل شد به دهها جوان باشور و شوق كه در روز تعطيل آخر هفته در پاركي در تهران به بازي "وسطي" مشغول شدند. بازي چنان برايشان هيجان و جذابيت داشت كه هر پسر و دختر جوان ديگري را كه از كنارشان عبور مي‌كرد، از روي ذوق به جمع خودشان دعوتش مي‌كردند؛ به همين صورت تبديل شدند به سي چهل نفر.
احساس خوبي به من دست داد با ديدن اين تجمع خودجوش. احساس كردم هنوز جامعه جوان ايران با تمام مشكلات و سركوب‌ها پويا و زنده است و مي‌خواهد زنده بماند؛ زنده و سرحال. چه تلاشي مي‌كنند دختران و پسران ايراني تا خود را همچنان زنده دل نگاه دارند. باور كنيد اعضاي دو تيم همديگر را نمي‌شناختند اما ظرف دو سه ساعتي كه به بازي مشغول شدند، انگار سال‌ها بود كه با هم رفيق نزديك هستند. لذت بخش بود جمع‌شان برايم؛ حتي خندين‌شان، شوخي‌هايشان...
درود بر اين دل‌هاي جوان!

Friday, December 30, 2005

خبری که از قلم افتاد


بيلي ومن: سالی که گذشت چون همه‌ی سال‌های گذشته پر از اتفاقات تلخ و ناگوار بود. سایت بی‌بی‌سی زحمتش را کشیده و وقایع سال ۲۰۰۵ را براساس ماه‌های سال فهرست کرده است. و اما یک حادثه مهم را که در دانمارک اتفاق افتاد از قلم انداخته است، اتفاقی که می‌رفت تا حکایت سلمان رشدی را تکرار کند که نکرد چرا که جهان اسلام آنقدر بر تارک تاریخ گُه زده است که نه حنایشان رنگ دارد و نه کسی برایشان تره خرد می‌کند. و اما اصل داستان:
سی‌ام سپتامبر سال ۲۰۰۵ روزنامه پر تیراژ دانمارکی یعنی «
یولند پست» ۱۲ کاریکاتور از پیامبر مسلمانان منتشر می‌کند. الهام کاریکاتوریست‌ها از روی پلاکارتی است که یک محقق نروژی در سفرش به ایران در سال ۱۹۹۹ از بازار تهران خریده است.
خواهش مي‌كنم مرا پينگ نكن! جدا اينقدر بيكاري؟! خوش به حالت.

Thursday, December 29, 2005

احترام انگيزند اين کارگرهاي شرکت واحد


محمد حيدري: من هنوز هم حوصله نوشتن وبلاگ ندارم ولي نا اميد نيستم از اينکه باز بنويسم براي همين اين دفتر مجازي هنوز باز است. اما اين ماجراي اعتصاب کارگرهاي شرکت واحد در حمايت از دوستان دستگير شده شان روزنه خوبي است در اين ابهام و نگراني و حيف بود چيزي ننويسم– کاش دوستان ما در حمايت از آنها اقدامي ميکردند ، حتي با نوشتن نامه‌اي مثلا – هنوز هم دير نشده و کاش اقدامي کنند. من اما چون از محيط کار مدتي است دورم نمي توانم .اگر دوستي اين کار را کرد اسم ناقابل بنده را هم آن پايين بگذارد. اگر نميتوان که کاري کرد حداقل اعلام کنيم که ما در کنار کارگران ايستاده ايم. همين هم مغتنم است.

Wednesday, December 28, 2005

كروبي تحقير مي‌شود


همين را مي‌خواستي شيخ اصلاحات!!! كه حسين‌آقا شريعتمداري به ريش سفيدت بخندد؟
بخوان يادداشت امروزش را كه چطور شما و اطرافيانت را تحقير كرده است؛ بخوان!...
به خدا اين وصله [يا صفت] "اصلاح‌طلب" به شما نمي‌چسبد جناب كروبي!
اگر چند سالي براي نوكرانت كار نمي‌كردم و از نزديك نمي‌شناختم‌تان هيچ‌گاه به خودم اجازه نمي‌دادم اينچنين درباره‌ات قضاوت كنم جناي كروبي!

" ... با وجود دهها غول رسانه‌اي كه مقابله با نظام اسلامي را در اولويت برنامه‌هاي خود دارند، از اين شبكه تلويزيوني چه كاري عليه انقلاب و نظام برمي‌آيد و؛
جايي كه عقاب پر بريزد از پشه لاغري چه خيزد؟"

سر منتظران كلاه رفت

روزنامه شرق: مردى كه با ادعاى برقرارى رابطه با امام زمان (عج) متهم به كلاهبردارى ميليون‌ها تومان وجه نقد از مردم تهران شده بود، صبح ديروز در شعبه اول داديارى دادسراى امور جنايى تهران اتهام خود را انكار كرد.
هاشميان داديار شعبه اول دادسراى امور جنايى تهران در اين رابطه گفت: متهم اين پرونده مجيد ۵۵ساله از طريق سوءاستفاده از وابستگى مردم به اعتقادات و باورهاى مذهبى با راه اندازى موسسه اى با نام راز تاكنون ميليون ها تومان وجه نقد از مردم كلاهبردارى كرده است. وى ادامه داد: اين متهم به همراه دو تن از همدستانش كه يك زن و يك مرد بوده اند با ادعاى درمان بيمارى هاى سخت و ناعلاج از طريق ارتباط با امام زمان(عج)، مبالغى از جمله ۵ و ۱۰ ميليون و بالاتر از آن دريافت كرده و پس از خواندن دعا و انجام اعمالى براى راضى كردن خانواده بيماران براى پرداخت پول بيشتر از آنان اخاذى مى كرده است. هاشميان در رابطه با اين كه خانواده بيماران پس از عدم بهبود بيمارانشان چه اقدامى انجام داده اند، اظهار داشت: تنها جواب و توجيهى كه رابط قلابى به خانواده اين بيماران اعلام مى كرده اين بوده كه مبالغى كه شما پرداخت كرده ايد تنها براى پرداخت زكات رابطه با امام عصر(عج) بوده است و اين مبلغ به شما برگردانده نمى شود.

متن كامل...

Tuesday, December 27, 2005

دولت به سر و وضع مردم كاري نداشته و ندارد


مشاور احمدي‌نژاد مي‌گويد: " دولت به سر و وضع مردم كاري نداشته و ندارد؛ چراكه بسياري از آسيب‌هاي فرهنگي اجتماعي را ناشي از مظالم اقتصادي و چپاول بيت‌المال مي‌داند و اين يك نظر كارشناسي و درست است؛ زيرا كارشناسان خبره مسائل فرهنگي و اجتماعي نيز بسياري از ناهنجاري‌ها و نمايش‌هاي رفتاري نامناسب را حاكي از لجبازي و حالت اعتراض مي‌دانند نه ظاهري برخاسته از اعتقاد و باطن افراد. هميشه در جوامعي كه اعتراض مردم يا خواست و مطالبات مردم يا قشري از جامعه ناديده و ناشنيده گرفته شود به صورت‌هاي گوناگون عكس‌العمل‌هاي به ظاهر غيرمرتبط اما در ريشه كاملا مربوط خودنمايي مي‌كند."
چقدر شما با اين گفته موافق هستيد؟ به نظر شما غير از مظالم اقتصادي، خلط شدن دين در سياست يا بهتر است بگوئيم حاكم شدن حكومت ديني در بيست و هفت سال گذشته از دلايل ديگر گسترش آسيب‌هاي اجتماعي نيست؟
متن كامل- ايسنا...

شما بي‌عرضه هستيد جناب كروبي


اين كروبي چقدر زود خود را نشان مي‌دهد. بنده خدا هر چقدر عربده بكشد و صدايش را بالا ببرد، با يك اشاره رهبري فدا مي‌شود. قابل توجه كساني كه انتظار داشتند كروبي با حزب تازه تاسيس‌اش و همچنين تلويزيون صبا كاري صورت دهد. او بي‌عرضه‌تر از آن است كه بتواند كاري كند. چندين بار مردم از نهاد‌هاي قدرت بيرونش اندخته‌اند اما اين توهم لعنتي دست از سر او برنمي‌دارد. ببينيد وقتي رهبر از تاسيس شبكه ماهواره‌اي صبا راضي نيست، فورا به خواسته رهبري تن مي‌دهد و تلويزيون را با توجه به اينكه هزينه بسياري هم بابتش تا امروز شده، تعطيل مي‌كند.
از چتر رهبري نمي تواند بيرون بيايد كروبي. جان به جانش كني همين است. آنوقت بزور مي‌خواهد به مردم بقبولاند كه توانايي رياست جمهوري را داشت و رقيبش با تقلب نگذاشت. نخير اين طور نيست جناب كروبي! شما خودتان بي‌عرضه هستيد!

تصويري از يك مهماني مجلل

ديروز به مراسمي به اصطلاح مجلل دعوت شده بودم. صاحبان مجلس حاجي‌هايي بودند با شكل و شمايل مذهبي و يقه‌هاي بسته آخوندي در محيط فلان رستوران لوكس نياوران با معماري غربي. براي نهار دوازده نوع غذا سفارش داده بودند با كلي پيش غذا و دسر. راستش از همه آنها فقط اسم يكي دو نوع غذا را مي‌دانستم. مقداري كه به اندازه معده‌ام باشد، غذا كشيدم و خوردم. اما چه جمعي بود جمع مهمانان! انگار پيتون‌ها دعوت شده بودند. جالب اين بود كه تعدادي از اين پيتون‌ها دكتر بودند و عده‌اي ديگر مهندس فلان شركت بزرگ و مابقي هم نماينده‌هاي كمپاني‌هاي مختلف! مهمانان كه از قشر بالاي جامعه بودند، چه كردند با غذاها. چه اسرافي شد! نفس مهماني هم تنها اين بود كه صاحبان مهر بر پيشاني داغ كرده نشان دهند كه هنوز رئيس همان چند شركت بزرگ صنعتي در ايران هستند و مقتدر؛ همين!
جو مهماني برايم خيلي سنگين بود. شعار نمي‌دهم، اما اين ريخت و پاش‌ها را نمي‌توانم تحمل كنم. چند كيلومتر بيشتر با نياوران فاصله ندارد جايي كه عده‌اي حتي يك قرص نان بربري هم نمي‌توانند بخرند. اين تهران عجيب سياه و سفيد شده است. مهمانان آنقدر خوردند كه فكر مي‌كنم همانند مار پيتون براي يك ماهشان كافي باشد.
وقتي به خانه رسيدم مداد كنته را برداشتم تا تصويري از مهماني امروز روي كاغذ بكشم؛ تصوير عده‌اي سرمايه‌دار كه از ناف ملتي فقير دارند تغذيه مي‌كنند. هيچ توجيهي براي مهماني امروز نمي‌توان آورد؛ براي هزينه‌هايي كه شد. شكم‌هايي كه بيش از حد سير شد؛ شايد هر كدام جاي سه نفر!
امروز آنقدر نفرت پيدا كرده بودم كه چربي‌هاي گوشه لبان مهمانان را به رنگ خون مي‌ديدم. حيواناتي كه سير مي‌كردند شكم‌شان را.
راستي، اين آمپول ضد هاري سرمايه‌داري را چه كسي دارد؟ امام زمان؟!

Monday, December 26, 2005

مرحبا به اين اتحاد

اعتصاب رانندگان اتوبوسراني تهران درسي است براي ساير صنف‌ها. انصافا خيلي متحد بودند. كاري كردند كه شب قبل قاليباف التماس‌شان را كند. قاليباف تا پنجشنبه مهلت خواسته كه به مشكلات رانندگان رسيدگي كند. آفرين به رانندگان!
امروز چند راننده در انتهاي مسيري مي‌گفتند كه بچه‌ها روحيه عجيبي پيدا كرده‌اند. خودشان هم باورشان نمي‌شد اين جور اثر بگذارد. آنها معتقد بودند كه اگر تا پنجشنبه به خواسته‌هايشان نرسند، از شنبه آينده مجدد اعتصاب را شروع مي‌كنند و تهديد كرده‌اند كه ديگر نه شهردار را قبول دارند و نه وزيري را. شخص رئيس جمهور طرف حسابشان خواهد بود.
شايعه‌اي هم كه مطرح شده و براي خود رانندگان هم قطعي نيست و نمي‌دانند تا چه حد واقعيت دارد اين است كه شب قبل در توقفگاه جنت آباد كه منطقه شش اتوبوسراني هست و بزرگترين ايستگاه، چند نفري از سر گروه‌ها (كساني كه جمع را كنترل مي‌كردند نه اعضاي هيئت مديره سنديكا) را نشان كرده‌اند و امروز صبح اول وقت رفته‌اند سراغشان. اما رانندگان معتقد هستند كه اين دستگيري‌ها هيچ اثري در اعتصاب احتمالي روز شنبه نخواهد داشت. بچه‌هاي شركت واحد به قول خودشان عجيب شير شده‌اند.

تجمع اعتراض‌آميز كاركنان اتوبوسراني پايان پذيرفت

خبرگزاري دانشجويان ايران - به دنبال تجمع تعدادي از كاركنان شركت اتوبوسراني در روز يكشنبه چهارم دي ماه در اعتراض به شرايط معشيتي و عدم برخورداري از مزاياي نظام هماهنگ كار، شهردار تهران دستور رسيدگي و حل مشكل را صادر كرد.
به گزارش سرويس «شهري» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تجمع‌كنندگان كه نسبت به بي‌توجهي‌هاي صورت گرفته تا كنون گلايه‌مند بودند، خواستار آن شدند كه از اين پس مستقيما تحت نظارت و پوشش شهرداري تهران قرار گيرند.
قبول اين درخواست از سوي دكتر محمد باقر قاليباف، شهردار تهران كه ديشب در جمع تجمع‌كنندگان حضور يافته بود، با موجي از شادماني تجمع‌كنندگان همراه بود.
در اين جلسه شهردار تهران ضمن صدور دستور نظارت مديريتي بر اتوبوسراني، رسيدگي و حل مشكل اين كاركنان را در دستوركار شهرداري تهران قرار دارد.
شهرداري تهران اعلام كرد: اين تجمع با شعار «شهردار، حمايتت مي‌كنيم» پايان يافت و شهردار تهران از اعتماد و همراهي صميمانه كليه كاركنان اتوبوسراني قدرداني كرد.
گفتني است از صبح دوشنبه كليه كاركنان شركت اتوبوسراني، همچون گذشته مشغول خدمت‌رساني به شهروندان تهراني شدند.

Sunday, December 25, 2005

اعتصاب رانندگان شروع شد


امروز رانندگان اتوبوس در تهران اعتصاب كردند. اعتصاب هم شد و اكثر رانندگان شركت واحد سر كارشان حاضر نشدند. اما يك سئوال ممكن است بريتان پيش آيد! پس امروز حمل و نقل عمومي تهران توسط چه كساني انجام شد؟!
امروز، به جاي رانندگان شركت واحد، رانندگان سپاه و ايران‌خودرو و سايپا را به كار گرفتند. عده‌اي بيسجي را هم كه توان كنترل اتوبوس‌هاي دنده اتوماتيك را داشتند، به خدمت گرفتند. اين‌ها را يكي از رانندگان سايپا برايم تعريف كرد.
چند سالي است كه مسير خانه تا محل كار را با اتوبوس طي مي‌كنم و مسيرم هم ثابت است. تمامي راننده‌هاي آن خط را هم تقريبا مي‌شناسم. امروز كه خواستم سوار اتوبوس شوم، ديدم هم اتوبوس‌ها تغيير كرده است و در خط خود نيستند و هم رانندگانش همه غريبه‌اند. خطي كه سوار مي‌شوم از مسيرهاي اصلي شهر است؛ سوار يكي از اتوبوس‌ها شدم. راننده هيچ يك از ايستگاه‌هاي بين راه را نمي شناخت. بعد از چند دقيقه كه با راننده گرم گرفتم، به من اعتماد كرد و جريان را گفت؛ گفت كه ديروز به رانندگان سرويس ايران خودرو و سايپا اعلام كرده‌اند كه همگي خود را براي امروز به ايستگاه‌هاي منطقه‌اي شركت واحد معرفي كنند. رئيس شركت واحد به هر يك از رانندگاني كه امروز جاي رانندگان شركت واحد كار كند، مبلغ 20 هزار تومان پرداخت مي‌كند.
راستش حسابي عصبي شده بودم. شركت واحد به رانندگان خودش حاضر نيست تحت هيچ عنواني كمك كند اما اعلام كرده كه به راننده‌هاي سپاه و سايپا و ايران خودرو هر نفر بيست هزار تومان در روز پرداخت مي‌كند. يعني اگر تا آخر ماه كار كنند، حدود پانصد هزار تومان حقوق هر نفر مي‌شود. رو كردم به راننده و گفتم تو چطور حاضر شدي جاي همكارت در شركت واحد حاضر شوي و كار او را انجام دهي؟ به نظرت كارت اخلاقي بوده با توجه به اينكه هر دو راننده هستيد و همكار؟ او گفت: به خدا مجبور شدم. پيشنهادشان در واقع پيشنهاد نبود، امري بود! اگر امروز اين اتوبوس را راه نمي‌انداختم، قطعا خودم بيكار مي‌شدم. آنها يك جمع بزرگ هستند اما ما جمع كوچكي هستيم و تازه بيشتري‌ها قبول كردند بيست هزار تومان را و خيلي هم شاد بودند.
مانده بودم به اين راننده چه بگويم. بنده خدا با حالتي نزار مي‌گفت كه تهديد شده است. مجبور شده؛ وگرنه كه خودش روزي راننده شركت واحد بوده و حالشان را مي‌داند. شايد باورش مشكل باشد، اما به گفته اين راننده حق نهار راننده‌هاي شركت واحد در روز 30 تومان است. سي تا تك توماني! شگفت زده شده بودم؛ مگر مي شود؟! روز قبل كه با راننده‌اي از شركت واحد صحبت مي‌كردم، مي‌گفت: " شغل ما كه جزو مشاغل دشوار است و بايد طبق قانون 32 روز مرخصي داشته باشيم، بيست روز هم در سال مرخصي نمي‌دهند و اگر از صبح ساعت شش تا هشت شب تمام وقت در خيابان‌هاي شلوغ تهران دنده عوض كنيم، تنها دويست و پنجاه هزار تومان دستمزد ماهيانه‌مان مي‌شود." چيزي در حدود ده هزار تومان در روز آن هم دو شيفت. در صورتيكه رئيس شركت واحد قرار است به رانندگان جايگزين در روز بيست هزار تومان دستمزد بدهد. حدودا دو برابر!
نمي‌خواهم در مشكلات صنفي رانندگان داخل شوم. مشكل‌شان‌ صنفي ست، اين چند خط را هم كه نوشتم جهت اطلاع نوشتم. اما چند سئوال دارم؛ به راستي لج و لجبازي مديران شركت واحد با رانندگان واحد براي چيست؟ مگر اينها برده هستند كه به خواسته‌هايشان توجه نمي‌كنند؟ چرا به رانندگان جايگزين قرار است حقوق دو برابر پرداخت ‌شود؟ چرا همين مبلغ را براي رانندگان خود در نظر نمي‌گيرند.
رانندگان شركت واحد در ادامه اعتصاب امروز و با توجه به جايگزين شدن رانندگان نهاد‌هاي ديگر، تهديد كرده‌اند كه از فردا در مناطق شركت واحد جلوي خروج اتوبوس‌ها را خواهند گرفت و در صورت مقاومت، شيشه‌هاي دستگاه‌ها را خواهند شكست.
.
پي‌نوشت:
1- شهرداري تهران اعلام كرده كه در تجمع امروز حدود 5 درصد از كارگران اتوبوسراني تهران حضور داشتند!
3- انتظار مي‌رفت كه دولت از نيروهاي بسيجي و سپاهي استفاده كند. اما كاركنان سايپا و ايران‌خودرو چي؟ آنها هم نظامي هستند؟! فكر نمي‌كنم!!!

Saturday, December 24, 2005

اعلام اعتصاب



گزارش هئيت مديره سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه
با سلام به تمامي همكاران زحمت كش شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه
به آگاهي شما عزيزان مي رسانيم كه طي مذاكرات انجام شده در مراحل مختلف، بين اعضاي محترم هئيت مديره سنديكاي كارگران شركت واحد و مديران شركت و مسئولان مملكتي، آقايان قولهايي دادند كه متاسفانه به هيچ يك از آنها عمل نكردند از جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد :
1- قرار بود كه صورت جلسة روز مذاكرات در دفتر تيسمار طلايي به ما داده شود كه انجام نشد!
2- بازگشت به كار كليه اخراجي هاي سنديكا بدون قيد وشرط كه قرار بود 2 نفر 2 نفر و يا 3 نفر 3 نفر طي چند روز به كار برگردند اما اكنون بيش از يك ماه از اين توافق گذشته و آقايان با طرح موارد خارج از توافق هنوز جلوي كار 7 نفر از همكاران اخراجي سنديكايي را گرفته اند كه اسامي انها بدين شرح مي باشد:
1- ابراهيم مددي 2- سيد بهروز حسيني3- علي اكبر پير هادي 4- حسن كريمي 5- امير تأخيري 6- حسن محمدي 7- ناصر غلامي
3- حق السعي هاي دوران تعليق همكاراني را كه با احكام ادارات كار شاغل گرديده اند به طور كامل پرداخت نكرده و فاصله خدمتي در امور بيمه اي همكاران افتاده است كه امور اداري و مالي بايد سريعاً اين كار را به صورت شايسته سامان دهد.
4- از فعاليت پيرامون انحلال شوراها كه كاملاً مطابق قانون شوراها (ماده 12 تبصره 1) عمل شده و امضاء جمع آوري مي شود، توسط مديران، حراستي ها، شورايي ها و عوامل بهره برداري و با ايجاد رعب و وحشت بر خلاف قانون جلوگيري مي شود.
5- نسبت به درخواست قانوني كارگران كه صدها تقاضاي كتبي به امور مالي تحويل گرديده و خواهان كسر نشدن مبلغ 150 ريال از حقوقشان بودند، اقدامي صورت نگرفته و معاون مالي مي گويد : من از حقوق كارگران كم مي كنم ولي به حساب شورا نمي ريزم. كه اين هم كاري بر خلاف قانون است.
6- در مورد درخواست قانوني رانندگان مبني بر داشتن كمك راننده با توجه به سختي شرايط كار هنوز هيچ اقدامي در اين باره انجام نشده است.
7- قرار بود كارگران سنديكايي كه توان تدريس قانون كار، قانون اساسي، مقاوله نامه هاي بين المللي و مسايل كارگري را دارند در مناطق موقعيت آموزش و تدريس پيدا كنند كه انجام نشد. (قولي كه مدير عامل در دومين مذاكره داد)
8- قرار بود جلسه مناظره يا مباحثه مشترك بين شوراهاي (كارفرمايي) و سنديكايي ها ظرف يكشنبه و دوشنبه هفته قبل در دفتر كنفرانس مدير عامل با حضور مدير و معاونينش برگزار شود كه نشد!
9- دو نفر از همكاران مشخص سنديكايي جهت جلوگيري از اعتراضات و اعتصابات مشكوك در مناطق 1 و 6 و 7 طي روزهاي 21 الي 29 آبان ماه از تمام وقت و توانشان استفاده كردند كه با حضور آقاي منصور اسالو (رئيس هيات مديره سنديكا) در دفتر آقاي هاشمي معاون مدير عامل و سپس ارتباط تلفني با اقاي نوريان مدير عامل شركت هماهنگ شد، اما بر خلاف اين هماهنگي تعرفه آنها قطع و با فاصلة خدمت به كار برگشتند.
10- مدارك و شهود بسياري دال بر فساد برخي از افراد شورايي ها به قسمت بازرسي و معاون مالي و آقاي عليخاني مشاور مدير عامل ارائه شده است، اما نه تنها برخوردي با آنها نشده است بلكه به آنها كلاس براي تدريس و وحشت و دروغ به كارگران تازه استخدامي شركت داده شده است كه از اين تريبون علاوه بر دروغ پردازي هاي خودشان بنام قانون تبليغ آقاي محجوب و حزب خانه كارگر را كرده و نسبت به سنديكايي ها انواع تهمت و شايعه پردازي هاي ناجوانمردانه را بيان مي كنند و مواد قانون كار را كاملاً برعكس و بر ضد كارگران آموزش مي دهند.
11- مديران شركت واحد با مسئولان اداره كار استان تهران و شورايي هاي (كارفرمايي) در يكي از هتلهاي گران قيمت اوشان فشم به ميهماني و سورچراني مي روند و تصميمات ضد كارگري مي گيرند كه نتايجش در پاسخ آقايان عزيزي مديركل كار سابق استان تهران و آقاي تيز مغز (به راهنمايي آقاي تدين) مدير كل فعلي كار استان تهران، خطاب به كارگران كه خواهان اجراي قانون كار و پيمانهاي دسته جمعي هستند ديده مي شود.
12- در اولين جلسة مديران مناطق شركت واحد با مدير عامل شركت به تصور اينكه توانسته اند بين كارگران و سنديكا تفرقه بياندازند، مديرعامل دستور مي دهد كه مديران مناطق به اعضاي سنديكاي كارگري فشار بياورند تا كارتهاي عضويت سنديكاي خودشان را بر روي سينه و بر روي قلب هايشان نزنند. اين دستور تند درست فرداي روزي صادر مي شود كه مديران شركت واحد از جمله آقاي هاشمي معاون امو مالي مركز به جلسة استانداري و شوراي تأمين استان رفته اند و با اين دستورات جديد برگشته اند.
نتيجه اينكه : كل سيستم امنيتي ـ انتظامي، مديران و شوراي تأمين استان، شيوه مذاكره و توافق بين هيات مديرة سنديكا و مديريت شركت واحد را به عنوان ترفندي براي عبور از تهديد به اعتصاب دوم مهر كه از سوي برخي از كارگران مطرح شده بود و ايجاد تفرقه در سنديكا و در بين كارگران به كار بردند، تا زمينة حضور و روحية مبارزه جويانه كارگران را براي دستيابي به حق و حقوق و مطالبات صنفي و قانوني خويش را تضعيف نموده و با انتشار تهمت نامه‌ها و دروغ پردازي و با ايجاد شايعه و دروغ مي خواستند بين كارگران و سنديكا تفرقه ايجاد كرده و به وحدت و همدلي زحمت كشان صدمه بزنند كه اين شيوه ها در طول تاريخ از ابزارهاي تكراري كارفرمايان و زورگويان نسبت به حق طلبي هاي كارگري بوده است لذا با توجه به شرايط موجود و انجام نشدن قولهايي كه مديريت به اعضاي هيات مديرة سنديكا داده بود، پيشنهاد مي كنيم تا عملي شدن قولهايي كه مديريت شركت و مسئولان امنيتي و انتظامي استان تهران در دفتر آقاي طلايي فرمانده انتظامي تهران بزرگ و ديگر اماكن داده بودند، از امروز 9/9/84 به بعد از قبول هر مذاكره اي دور از چشم كارگران خودداري نمائيم.

سايت سنديكاي كارگران شركت واحد

اين مقاله را درباره وبلاگ‌هاي فارسي زبان بخوانيد. ردپاي انگليسي در اين مقاله كاملا مشهود است.
"... با گسترش وبلاگ نويسی، ديوارنويسی در توالت های عمومی تهران منسوخ شده است."

درباره جايزه عكس يلدا

مراسم جايزه چهارم يلدا هم برگزار شد. خوب، مبارك برندگانش. اما يك خواهش از اين مرد با ابهت و جذاب [مديا كاشيگر] دارم. تو را به خدا از سال بعد جايزه عكس يلدا را برگزار نكنيد اگر مي‌خواهيد اينچنين برگزارش كنيد؛ نه نحوه انتخاب اثر برتر مشخص شد، نه گزارشي از سوي هيئت داوران قرائت. هيچ! به جاي سه برنده، به يك نفر جايزه دادند و بعد آقاي كاشيگر آهسته اعلام كرد كه داوران گفتند تنها يك كار را انتخاب مي‌كنيم. به چه دليل؟! معلوم نشد. انگار مجبور بودند اين مسابقه را برگزار كنند. با اين كار از ارزش جايزه يلدا كم شد به نظرم؛ چون در حد يك مسابقه مدرسه‌اي هم نبود.
درباره جايزه ادبي هم كه در دانش من نيست و بزرگان و علمايي همچون شكراللهي بايد درباره‌اش نظر بدهند!
چند عكس گرفتم و سريع از مراسم خارج شدم، چون كارهاي روزنامه مانده بود.
هر چند كه خبر سوخت شده اما خب چه كنم؛ شب يلدا بود و حال بيرون كشيدن عكس‌ها را از دوربين نداشتم.
گزارش ايسنا

Friday, December 23, 2005

گذشت واقعي



خواندن اين خبرها مرا به وجد مي‌آورد. نگاه بشردوستانه و انساني بعضي‌ها ستودني ست. خيلي عمق مي‌خواهد چنين گذشت‌هايي. بايد ياد بگيرم! تمرين كنم؛ مطالعه كنم. به راحتي نمي‌توان رسيد به اين درك. بسياري هستند كه براي شهرت و محبوبيت گذشت مي‌كنند كه معمولا تصوير زيبايي ساخته نمي‌شود از رفتارشان. نمي‌دانم چرا ترحم ژان پل دوم به ضاربش [محمت علي‌آقجا] را در همين رديف مي‌دانم. هيچ‌گاه نتوانستم اين كاتوليك‌ سرسخت را باور كنم. (شرح عكس بالا: ژان پل دوم در كنار ضاربش)
خبر مرتبط را بخوانيد:

كلمنتينا كانتوني خواهان عفو رباينده اش در افغانستان شد
يك زن ايتاليايي كه سال گذشته در افغانستان به اسارت آدم ربايان درآمده بود، به صدور حكم اعدام براي گروگان گير سابق خود اعتراض كرد و گفت: كيفر مرگ مجازاتي غيرانساني است و نبايد درباره هيچ كس اجرا شود. تيمور شاه، رهبر باندي كه در اوايل تابستان گذشته، مددكار ايتاليايي سازمان غيردولتي آمريكايي را ربوده بود، پنجشنبه در دادگاهي در كابل به اعدام محكوم شد. كلمنتينا كانتوني بلافاصله در پيامي خطاب به رئيس جمهوري افغانستان حامدكرزاي، خواهان عفو تيمورشاه شد. كانتوني در مصاحبه با خبرنگاران ايتاليايي گفت: من عميقا با اعدام مخالفم و اين كه كسي به جرم ربودن من به اينچنين مجازات غيرانساني محكوم شود، در من احساس انزجار بوجود مي ‌آورد. تيمورشاه در ازاي آزادي كلمنيتنا كانتوني خواهان حذف برنامه‌هاي موسيقي از راديو و تلويزيون‌ها و آزادي برخي از اعضاي باندش كه آن زمان در زندان به سر مي‌بردند، شده بود.

منبع: راديو فردا

Wednesday, December 21, 2005

گزارش فعاليت هيات بررسي سانحه‌ هوايي سي-130


در گزارش آمده كه هواپيما به هنگام پرواز كاملا سالم بوده است! به رسانه‌ها هم يك جورهايي اخطار شده‌ است در اين گزارش. محترمانه گفته‌اند كه دخالت نكنند.
1- از چهار مايلي باند كه خلبان وضعيت را نرمال (عادي) اعلام كرده است تا هنگام سقوط كه يك لحظه صداي فرياد يا حسين (ع) با هم ضبط شده‌اند، به مدت يك دقيقه و ‌٥٠ ثانيه هيچ‌گونه پيامي ارسال نشده است. تمامي تلاش كارشناسان و متخصصان مجرب و كارآزموده‌ي گروه بررسي سانحه، به دنبال يافتن علل وقوع عواملي هستند كه در اين مدت موجب انحراف هواپيما از مسير باند شده است.
2- برابر نظر كارشناسان پروازي، انتخاب فرودگاه‌ مهرآباد براي فرود اضطراري هواپيماي سي ‌١٣٠ توسط خلبان گوهري، بهترين گزينه بوده است.
3- رسانه‌ها از پرداختن به گمانه‌زني و بيان احتمالات كم، كه موجب سوء تفاهم و تشويش اذهان عمومي مي‌گردد تا اعلام نتيجه قطعي گروه كارشناسي خودداري نمايند.

Tuesday, December 20, 2005

يا من پرت هستم يا آنها وقيح


اين برنامه اقتصادي بعد از اخبار ساعت 14 شبكه اول سيما را از دست ندهيد. عجيب برنامه جالبي است. اگر كسي تازه وارد كشورمان شود و از مسائل سياسي ايران هم خبر نداشته باشد و اين برنامه را ببيند، به حتم خواهد گفت كه تلويزيون اين مملكت دست چپ‌هاست. موضوع برنامه امروز عدالت اجتماعي بود كه گزارشگر برنامه به روستاهاي جنوبي استان خراسان رفته و از كوره پز خانه‌ها و كارگرانش گزارش تهيه كرده بود.
مردم آن منطقه عجيب در فقر و تنگدستي هستند و به نان شب محتاج. اما چه جسورانه گزارشگر علت عقب ماندگي روستا‌ها را گردن دولت خاتمي انداخت. جايي از گزارش هم آشكارا گفت كه در دوره خاتمي عدالت اجتماعي وجود نداشت و از رئيس جمهور فعلي خواست كه جبران اهمال كاري دولت قبلي را بكند و به داد مردم روستاها برسد.
تمام گزارش عليه دولت خاتمي بود. از آنجا كه ما ايراني‌ها خصلت ديرينه‌مان هست كه تمام تقصيرها را گردن ديگري بيندازيم، گزارشگر هم چنين كرد. اما بخش آخر گزارش به نظرم شاهكار بود. بعضي وقت‌ها گزارشگران سيما براي اينكه دوره اصلاحات را زير سئوال ببرند، مصاحبه‌هاي جالبي از سطح شهر تهيه مي‌كنند. خبرنگار برنامه در آخر برنامه رفت كنار شيشه راننده بنزي آخرين مدل و از او پرسيد "فقر چيست؟" پسر جوان كه از چهره‌اش پيدا بود كه تمام عمرش تنها جسم سنگيني كه بلند كرده همان سوييچ ماشين است، با ناراحتي برگشت و گفت: " چرا اين سئوال را از من مي‌پرسيد؟ خبرنگار گفت: "پس از چه كسي بپرسيم؟" راننده بنز جواب داد: "خب برويد از آن يكي ماشين جلويي بپرسيد!" خبرنگار مجدد جواب داد كه "از آنها هم خواهيم پرسيد اول نظر شما را بدانيم، بعد..." راننده جوان بنز بعد از كلي مكث كردن، گفت "نمي‌دانم فقر چيست"!!! و بعد دوربين زوم بك شد و تمام بنز را يك بار ديگر نشان داد. شاهكار بود. راننده سرمايه‌دار كه در يك مخمسه گرفتار شده بود، نتوانست خود را نجات دهد و سرانجام واقعيت را گفت؛ از فقر چيزي نمي‌دانست.
اما عوامفريبي صدا و سيما منظور ديگري داشت. آنها مي‌خواهند به مردم القا كنند كه تمام گرفتاري‌هاي اقتصادي و اجتماعي حال، برمي‌گردد به دوره خاتمي. به خيال‌شان مردم نمي‌دانند و يا شعورشان نمي‌رسد تا مشكلات اقتصادي و اجتماعي امروز ايران را ريشه‌اي ببينند. يعني زمان حيات خميني كبير! طلايي‌ترين دوره ايران بوده؛ خطي‌هايش كه در خط بوده‌اند و آقايان خامنه‌اي و رفسنجاني هم تماما در خدمت ايشان و مردم. گل و بلبلي بوده آن زمان و خاتمي به گند كشيده مملكت را.
نمي‌دانم! من كه از گزارش چنين برداشت كردم. اگر واقعا كسي گزارش را ديده و برداشت ديگري داشته كامنت بگذارد. يا من خيلي پرتم؛ يا مسئولان صدا و سيما خيلي وقيح هستند. بالاخره از اين دو حالت خارج نيست.

Monday, December 19, 2005

...رئيس خوش آمدي، اما


در وبلاگ پرستو خانم خواندم كه خاتمي مي‌خواهد وبلاگ نويس شود. اول بگويم چه خوب و بعد بگويم چه دير! چطور مي‌شد اگر ايشان زمان رياست جمهوري‌شان وبلاگ نويس مي شدند. نمي‌شد؟ مسئوليت‌اش اجازه نمي‌داد؟
من فكر مي‌كنم مي شد؛ مي‌توانست در اوقات فراغت چند خطي بنويسد. بازتاب بسياري هم پيدا مي‌كرد. رئيس جمهور كشوري وبلاگ مي‌نويسد. او با مردم ارتباط نزديك پيدا مي‌كرد. به نظرم مسائل بسياري را در همان دوران رياست جمهوري‌اش از مردم عادي مي‌شنيد. بي‌واسطه حرف‌ها را مي‌شنيد. متملق يا سانسورچي‌ هم ديگر وسط نبود كه حرف‌ها را قيچي و يا تحريف كند.
اگر خاتمي وبلاگ نويسي را زودتر شروع مي‌كرد امروز ديگر از جانب صدا و سيما عوام‌فريبي نمي‌شد كه احمدي‌نژاد برخلاف دوران قبل به مردم نزديك است و از دل آنان بيرون آمده. همين امروز بعد از خبر ساعت 14 در يك برنامه اقتصادي، احمدي نژاد در جمع استانداران سراسر كشور چه شعارهايي مي‌داد. گزارش طوري تنظيم شده بود كه بعد از هر شعار يك مصاحبه در سطح شهر با مردم پخش مي‌شد كه همه به اتفاق مي‌گفتند كه احمدي‌نژاد از دل مردم آمده و مديران زير دست او هم نبايد كاخ نشين باشند.
البته همه مي‌دانيم كه خاتمي كاخ نشين نبود اما اين ايراد را هم بايد به او گرفت كه هيچ گاه ارتباط مردمي برقرار نكرد. حتي در دو- سه سال آخر دوران رياست جمهوري‌اش، ارتباط‌ش را از ترس انتقاد با دانشجويان تقريبا قطع كرد. خب اين شد تا بگويند خاتمي از مردم فاصله گرفت و كاري نكرد؛ امروز در بوق كنند كه احمدي‌نژاد درد مردم فقير را مي‌داند و شعارهايش را نه يك دفعه بلكه چندين بار پخش كنند كه او رجايي ديگر است.
احمدي‌نژاد در برنامه اي كه حرفش را زدم، خطاب به استانداران مي‌گفت كه زانتيا سوار نشوند، در كاخ‌ها ننشينند و پرده‌هاي آنچناني در خانه‌هايشان آويزان نكنند. چندين بار تكرار شد حرف‌هايش كه چه معني دارد مدير در خانه‌هاي آنچناني بنشيند! اين از شخصيت مدير كم مي‌كند و در درجه بعد درد مردم را فراموش مي‌كند.
به گمانم وبلاگ خاتمي خواننده‌هاي بسياري پيدا خواهد كرد. ركورد بازديد‌كنندگان را هم خواهد زد. اما معتقدم اگر مي‌خواهد وبلاگي محبوب داشته باشد بايد تمام آن ناگفته‌هايي را كه در زمان رياست جمهوري‌اش نويد مي‌داد كه خواهد گفت و هيچ وقت هم نگفت، در وبلاگش بنويسد و در واقع با انصاف و دور از ملاحظه تاريخ هشت سال گذشته را بنويسد.
مطمئنا كامنت داني وبلاگ خاتمي پر خواهد شد از انتقاد و نقد. بهتر است كه خاتمي خود پيش قدم شده و تمام ظلم‌هايي را كه در دوران رياست جمهوري‌اش به خود و دولتش رفته، بازگو كند.
ان‌شاالله چنين خواهد بود.


يك جورهايي قضيه را دارند ماست مالي مي‌كنند. منظورم قضيه سقوط هواپيماي سي-130 است. احساس من اين است. خلبان نادري كه در خبر ايلنا آمده كه خلبان اصلي هواپيما بوده و حاضر به پرواز نشده، با نمايندگان استيضاح كننده جلسه داشته است. مقامات ارتش هم بوده‌اند. خب شما فكر مي‌كنيد چه مي‌شود؟ يعني خلبان در حضور مقامات بلند‌پايه ارتش حقيقت را مي‌گويد؟ چقدر امنيت شغلي دارد؟ مي‌تواند بي تكلف و بدون پنهان‌كاري در حضور آنان واقعيت را بگويد؟ دقيق تعريف كند كه قبل از پرواز به چه دليل از هدايت هواپيما امتناع كرده و خلبان ديگري جاي او پريده است. اميدوارم خلبان نادري جرئت بازگويي تمام حقيقت را داشته باشد، چون سرنوشت اين ماجرا تقريبا دست اوست.
خبر را بخوانيد:

خلباني كه حاضر به پرواز نشده بود با نمايندگان استيضاح كننده جلسه داشت
ايلنا- نماينده زاهدان در مجلس هفتم گفت: روز گذشته افرادي از ستاد فرماندهي كل قوا، نيروي هوايي ارتش و وزارت دفاع به مجلس آمده بودند و با نمايندگان استيضاح كننده وزير دفاع جلسه داشتند.
پيمان فروزش با بيان اين خبر به خبرنگار" ايلنا" گفت: آقاي نادري خلباني كه قرار بود با اين هواپيما پرواز كند اما حاضر به پرواز نشده بود نيز در اين جلسه حضور داشت و درباره علت عدم پرواز و مشكلاتي كه وجود داشته است، توضيحاتي را ارايه كرد.
وي خاطرنشان كرد: نمايندگان استيضاح كننده به دنبال بررسي علت وقوع اين حادثه و شفاف سازي و رفع ابهامات و سوالات موجود هستند و در حال حاضر نيز منتظر انتشار گزارش نهايي كميته تحقيق ارتش براي پيگيري اين حادثه هستند.
فروزش افزود: خود من در بين امضا‌كنندگان استيضاح نبودم و تصور مي‌‏كنم اين استيضاح در نهايت با توضيحاتي كه مسوولان ارايه مي‌‏كنند، پس گرفته مي‌‏شود و مطرح نخواهد شد.

گفت‌وگوي سخن با يك كارشناس هوانوردي درباره علت سقوط هواپيماي سي-130 بسيار خواندني است.

دزدان دنياي مجازي

پيش آمده كه بعضي دزدان حرفه‌اي وقتي مي‌خواهند از ديوار خانه‌اي پائين بپرند و فرار كنند، اگر همان هنگام صاحب‌خانه متوجه دزد شده و فرياد دزد دزد سر بدهد، دزد حرفه‌اي در كوچه پس‌كوچه‌ها هنگام فرار براي اينكه در راه گرفتار نشود، خودش هم فرياد دزد دزد مي‌زند.
حالا بعضي‌ها در اين دنياي مجازي از همين حربه استفاده مي‌كنند. در تمام دوران كاري شان در مطبوعات تا آنجا كه مي‌توانستند تملق و چاپلوسي و زد و بند كردند و خود را با رياكاري به سياستمداران زمانه وصل كردند، حالا امروز براي پاك كردن رد پا، همان روش دزدان حرفه‌اي را پيش گرفته‌اند!
البته اين راه در ايران جواب داده؛ چه بسيار بوده و هستند كساني كه با پررويي و وقاحت كار خود كرده و جايگاهي پيدا كردند! ولي خب، صبر دزدگير‌ها هم زياد است.
=====
پي‌نوشت:
جالب شده! ديگر هر روز مي‌گويند دزد دزد!!!

Sunday, December 18, 2005

عكس‌هاي برتر رويترز

اگر بخواهم به عنوان يك عكاس آماتور به چهل عكس برتر سال 2005 خبرگزاري رويترز نمره بدهم، به اين عكس سرباز انگليسي كه خود را از يك تانك منفجر شده در بصره عراق به بيرون پرتاب مي‌كند، نمره 1 مي‌دهم. تركيب بندي عكس فوق‌العاده است. در چنين صحنه‌هايي گرفتن عكس با كادر بندي درست و خوش تركيب بسيار دشوار است.

REUTERS/Atef hassan

ديگر عكس‌هاي برتر رويترز را اينجا ببينيد.

صحنه‌هايي كه از ياد پسرك نمي‌روند

گزارش جديد سازمان ديده‌بان حقوق بشر درباره قتل‌عام‌هاي سال 67 و متهم كردن پورمحمدي و محسني اژه‌اي در قتل‌هاي دو دهه پيش، آن پسرك را باز برد به اوايل دهه شصت!
پسرك از ياد نمي‌برد زندانيان اوين را؛ با اينكه سن كمي داشت اما خوب يادش هست كه زندانيان چقدر مظلومانه پاي چرخ‌هاي خياطي نشسته بودند و لباس مي‌دوختند. در سالن بزرگي با يك دالان در طبقه دوم كه دور تا دورش شيشه بود و از بالا تمام فضاي سالن ديده مي‌شد. احتمالا كارگاه زندان بود. حدودا در آن زمان هشت يا نه سال داشت پسرك. اما به خوبي يادش مي‌آيد كه آن روز تعدادي از زندانيان را به زور آورده و به صف كرده بودند تا براي‌شان سرود "خميني اي امام" بخوانند.
وقتي سال شصت و هفت فرا رسيد و كشتار دسته جمعي زندانيان سياسي شروع شد، روزي پدرش را گوشه خانه ديد كه سرش را پائين اندخته بود و گريه مي‌كرد. از صحبت‌هاي بزرگ‌ترها متوجه شد كه موضوع اعدام‌ زندانيان است و اينكه بسياري را روي تپه‌هاي اوين كشته‌اند. آرام نشست كنار پدر و در عالم بچگي از او پرسيد: "پدر! يعني همه آنهايي را كه آن روز ديدم مرده‌اند؟" پدرش رو كرد و با غمي گفت: " آره پسرم! آن سالن را جارو كرده‌اند. الان آن سالن خالي شده؛ ديگر كسي نمانده!" و باز شروع كرد به گريه.
پسرك بعد از گذشت چند سال هنوز از ياد نبرده آن صحنه‌ها را؛ حتي دست سازهاي زندانيان را كه به صورت نمايشگاهي درآورده بودند؛ پسرك از ياد نمي‌برد نگهبان سالن را كه بالاي سكويي با يك شلاق ايستاده بود و منتظر تا اگر يك وقت كسي از زندانيان سرش را بالا كرد و آنان را ديد، با تازيانه به جانش بيفتد. چه وحشتناك بود آن نگهبان! راستي اسم‌اش چه بود؟ او كه بود با آن شلاق بلند كه هيچ يك از زندانيان جرئت نداشتند زير چشمي پسرك را نگاه كنند؟ چقدر آن محيط براي پسرك هيجان انگيز بود.
پسرك آن روز نمي‌دانست كه پورمحمدي كيست و مقامش چيست و چه بر سر زندانيان مي‌آورد. پسرك اصلا عمق درد و خفقان را نمي‌توانست درك كند. فرداي همان روز رفت و عضو گروه سرود مدرسه شد و براي هم‌كلاسي‌هايش سرود "خميني اي امام" را با هيجان خواند. اما چند سال بعد وقتي گريه‌هاي پدرش را ديد، فهميد كه خارج از دنياي كودكانه‌اش دنياي ديگري هم وجود دارد كه پدر و مادر و برادرانش در آن دنيا دارند زجر مي‌كشند.

Saturday, December 17, 2005

!غول برره بادي‌گارد بوده


"...من بادیگارد ویتنی هیوستون، ماریا كری، نیكلاس كیج، استینگ، تایگروود (قهرمان بوكس جهان) و... بوده ام. نیكلاس كیج از هیكل من تعجب كرده بود. می‏گفت: توی ایران هم همچین سایزی پیدا می‏شود؟"

Friday, December 16, 2005

گستاخي‌هاي احمدي‌نژاد و هشدار اروپا


اظهارات اخير احمدي‌نژاد در زير سئوال بردن كشتار يهوديان توسط آلمان‌ها در جنگ جهاني دوم نتيجه كوتاهي اروپا در برخورد جدي‌تر با ايران بر سر مسئله هسته‌اي ايران است. اروپا در چند سال گذشته فرصت‌هاي مناسبي را براي فشار ديپلوماتيك از دست داد و عملا روند مذاكرات را كش‌دار و به بياني ديگر گمان پيروزي و فتح سنگر به سنگر در مذاكرات را براي مقامات ايراني ايجاد كرد.
مذاكرات آتي مقامات ايراني با طرف‌هاي مذاكره كننده اروپايي در مسكو نشان از همين ارفاق‌ها است كه براي ايران نوعي عقب‌نشيني طرف مقابل تلقي شده است. مقامات ايران گمان مي‌كنند كه ايجاد فرصت‌هاي متعدد براي مذاكره از جانب طرف‌هاي اروپائي نوعي ترس از وتو شدن طرح تحريم ايران در شوراي امنيت سازمان ملل توسط چين و روسيه است كه چنين گستاخ شده‌اند و رئيس جمهور جديد ايران جرئت پيدا كرده است تا آشكارا نفرت خود را از دولت اسرائيل اعلام كرده و عملا حكومت ايران را با دنيا رو در رو كند. در واقع نوعي ديپلوماسي لات‌منشانه را در پيش گرفته‌اند كه فكر مي‌كنند كشوري جلودار‌شان نيست.
البته كشورهاي اروپايي به اين گستاخي ناشي از اطاله مذاكرات هسته‌اي ايران پي برده‌اند و در پيش‌نويس بيانيه جديد عليه ايران آورده‌اند كه پنجره فرصت برای هميشه به روی ايران باز نخواهد ماند و در ادامه از ايران خواسته‌اند كه از تلاش برای صلح ميان اسرائيل و همسايگانش حمايت کند و دست از حمايت گروه‌هايی که اعمال تروريستی را تشويق می‌کنند يا در اين اعمال دست دارند، بردارد.

Thursday, December 15, 2005


به نظر من اشتباهي كه در برداشت از مقاله هنريك برودر شده، مربوط مي شود به نتيجه‌گيري نويسنده در پايان مقاله؛ اگر بخش پاياني مقاله درست ترجمه نشود فكر مي‌كنم مفهوم كلي مطلب جدي برداشت شود. البته اين اشتباه را كساني مرتكب مي‌شوند كه شناخت كافي از نويسنده مقاله نداشته باشند.
به اين دو ترجمه توجه كنيد كه اولي در روزنامه شرق امروز منتشر شده و ديگري در بي بي‌سي كه ترجمه بي‌بي سي به نظرم درست است.

... بدنه تاريخ آلمان تا فلسطين امتداد دارد. حالا اين موقعيت مى تواند ايجاد شده باشد كه نوعى اصلاح ارضى اجرا شود و خانه خود را مرتب كنيم.
اما طبيعى است كه چنين چيزى محقق نخواهد شد. مثل تمامى ايده هاى جديد در مورد اين پيشنهاد هم حرف و حديث هاى زيادى زده خواهد شد و تفسيرهاى بدى صورت خواهد گرفت. كسى چه مىداند شايد در شهر آخن در اين باره فكر مىكنند كه حكم جديد عليه جديت رئيس جمهور ايران صادر شود.


... زمينه تاريخی مسايل آلمان تا فلسطين گسترش دارد. اکنون اما فرصتی پديد آمده است که يک اصلاحات ارضی تاريخی به‌مرحله اجرا گذاشته شود؛ يک خانه‌تکانی تاريخی.
اما اين ايده عملی نخواهد شد و همانند همه‌ی ايده‌های جديد آنقدر درباره‌اش بحث و بدگويی خواهد شد تا از ميان برود و امسال در مراسم کارناوال در شهر آخن آلمان، کسی چه می‌داند، شايد از همين حالا تدارک می‌بينند تا "مدال حسابی جدی" را به‌رئيس جمهوری اسلامی ايران اعطا کنند.*

* - اين مدال هر سال از سوی کميته‌ کارناوال شهر آخن به‌‌سياستمدار يا شخصيتی اجتماعی اعطا می‌شود که در دوران تصدی خود "اهل شوخی و خوشمزگی" بوده است.


اصل مقاله هنريك برودر
ترجمه خبرگزاري مهر را هم بخوانيد.

همه در حسرتيم

در يك ساندويچي نشسته بودم. گهگاهي از بين عابران، كسي رد مي‌شد و به لقمه‌هايم نگاه مي‌كرد. ساندويچ را تمام كردم و رفتم به سمت محل كار. در راه، يك واكسي گوشه خيابان نشسته بود و به كفش‌هايم خيره شده بود. مي‌خواست ببيند خاك گرفته است يا نه؛ خيلي فقير بود. آن طرف‌تر بچه‌اي خياباني گوشه يك فروشگاه كز كرده بود و به كاپشنم چشم دوخته بود.
تمام امروز را حس كردم عده‌اي به وضعي كه دارم حسرت مي‌خورند. نگاهي به خودم كردم و ديدم من هم حسرت مي‌خورم؛ حسرت كسي را كه ديروز وارد فروشگاه كانن شد و دو ميليون تومان چك پول روي ميز گذاشت و آن دوربين D20 را كه هر روز مي‌رفتم جلوي ويترين و نگاهش مي‌كردم، خريد. همه‌مان يك جور‌هايي داريم حسرت ديگري را مي‌خوريم. اما حسرت‌ها با هم متفاوت است. دغدغه من نان شب و لباس گرم نيست. درد من نداشتن يك دوربين خوب است كه مجبور نباشم با دوربين قراضه‌ام عكاسي كنم. ولي آن چشم‌ها كه به لقمه‌ها و لباس‌هايم دوخته شده بود از جنس ديگر حسرت است. آنها از ابتدايي ترين نيازها بي‌بهره‌اند. دقيقا بعد از من آنان هستند. اين طبقه‌ها بدجوري مرا آزار مي‌دهد. هر روز كه در خيابان‌هاي تهران راه مي‌روم با خودم مي‌گويم اي‌كاش نگاه‌مان به بنزي خيره نشود و دولا نشويم تا راننده اش را ببينيم كه آيا مريخي ست يا زميني. يا حسرت همديگر را بكشيم.
در اين روزگار غريب جسارت مي‌خواهد با وضع مناسب بيرون رفتن. نگاه‌ها به آدم دوخته مي‌شود. صدها چشم آدم را مي‌پايد. بعضي وقت‌ها با خودم مي‌گويم فلان راننده سوار بر ماكسيما چطور اين همه جفت چشم را مي‌‌تواند تحمل كند. خجالت نمي‌كشد؟! بيشتر نگاه من به او از اين باب است؛ مي‌خواهم واكنش‌اش را نسبت به اين همه نگاه ببينم.
مي‌دانم حرف‌هايم قديمي‌ست؛ بوي كهنگي مي‌دهد. اصلا براي خيلي‌ها خنده‌دار شده است. اما اين حسرت‌ها همواره در جوامع سرمايه‌داري همراه انسان‌ها مي‌ماند. رهايشان نمي‌كند. شايد جرئت نكنند بازگو كنند آروزيشان را، اما هميشه به دنبال خود تا لحظه مرگ در ذهن مي‌سپارند. نمي‌دانم شايد همين حسرت‌هاست كه همانند داستان كيمياگر كوئيلو به انسان‌ها انگيزه براي ادامه زندگي‌ مي‌دهد. اما اين تفاوت داستان‌ها را من نمي‌پسندم كه من دغدغه پيشرفت داشته باشم و آموختن و ديگري تمام عمر را بدود تا ابتدايي‌ترين مايحتاج‌ زندگي را تازه كسب كند. من از اين تفاوت‌ها عذاب مي‌كشم؛ عذاب.

Wednesday, December 14, 2005

بله! بايد بجنبيم

در اين موضوع كاملا با حسين درخشان موافقم. بايد هر كدام‌مان يك وبلاگ انگليسي درست كنيم و به وبلاگ‌نويسان و خوانندگان ساير كشورهاي جهان نشان دهيم كه ما نه حامي تروريسم هستيم و نه خواهان پاك شدن اسرائيل از نقشه جهان.
نمي‌خواهم از دولت اسرائيل جانبداري كنم كه خود من يكي از مخالفان سرسخت سياست‌هاي جاه‌طلبانه دولت اسرائيل هستم اما معتقدم نگاه يك جانبه و مداخله‌جويانه جمهوري اسلامي به مسئله اسرائيل و فلسطين درست نيست و من به نوبه خودم مخالف آن هستم. حتي درباره سياست‌ها و نگرش داخلي دولت جديد هم همچنين. بايد به جهان نشان دهيم كه مردم ايران خواهان دموكراسي هستند؛ نه نوري را باور داريم و نا به منبع نوري توجه مي‌كنيم. خلاصه كه با ايجاد وبلاگ انگليسي خيلي كارها مي‌توانيم انجام دهيم. من كه از فردا مي‌افتم دنبالش. كمي طول مي‌كشد ولي اين كار را مي‌كنم.
به نظر من ايجاد اين همه وبلاگ فارسي تنها مصرف داخلي دارد. پس ديگران چي؟ ما كه در تعداد وبلاگ‌ها در رتبه سوم- چهارم قرار داريم، چرا نبايد حرف‌هايمان را به زبان بين‌المللي منتشر كنيم. وبلاگ فارسي مرا نهايتا پنجاه نفر در روز مي‌خوانند كه اغلب از مسائل ايران بيش از من خبر دارند. خب چرا براي ساير مردم جهان ننويسم كه آشنايي كمي با ايران و مردم ايران دارند و تمام ايران را در مواضع احمدي‌نژاد مي‌بينند و بازتابش را هم از شبكه‌هايي همانند "يورو نيوز" دريافت مي‌كنند؟! چرا به آنها نظرم را به عنوان يك جوان ايراني نگويم؟ درست مي‌گويد حسين؛ بايد تك تك ما به سمت وبلاگ انگليسي برويم. به نظر من يكي از عواملي كه نتواسته‌ايم در دنياي مجازي اثرگذار باشيم اين بوده كه تنها فارسي زبانان را مخاطب وبلاگ‌هاي خود كرده‌ايم.
وقتي شب حادثه سقوط هواپيماي خبرنگاران پاي ماهواره نشسته بودم، روي "يورو نيوز" منتظر ماندم تا بازتاب خبر سقوط هواپيما را در اين شبكه ببينم. "يورو نيوز" كه نمي‌دانم خبرنگارش در تهران كيست، به صورت مغرضانه‌اي از صحنه سانحه هوايي فيلم‌برداري كرده بود؛ طبق معمول! همين سبك فيلم برداري را هم در تظاهرات دانشجويي و هم در ايام انتخابات داشت. يورو نيوز متاسفانه هميشه تصويري زشت از ايران به دنيا مخابره مي‌كند. درست است! زشتي‌هاي بسيار دارد ايران، اما نه ديگر در آن حد كه يورو نيوز ما را نشان مي‌دهد. نه تنها يورو نيوز بلكه ديگر شبكه‌ها هم به همين صورت غيرمنصفانه درباره ايران گزارش تهيه مي‌كنند.
خب به همين دليل است كه فكر مي‌كنم بايد خودمان را يك جوري به مردم دنيا وصل كنيم. دير شده؛ در اين چند ساله كه وبلاگ‌هاي فارسي فعال بوده و رشد كرده‌اند، فقط توي سر و كله هم زد‌ند و مثل دسته‌اي از مورچه‌ها تنها لانه خود را همه دنيا تصور كردند. راستي چقدر درباره وبلاگ‌هاي فارسي زبان تحقيق شده است؟ خارجي‌ها چقدر از طريق وبلاگ‌هاي ايراني‌ مي‌توانند از مسائل ايران اطلاع پيدا كنند؟ به نظرم اينجا يك خلاء بزرگ در دنياي وبلاگ‌هاي فارسي وجود دارد؛ آن هم نبود پل ارتباطي است با ساير وبلاگ‌نويسان جهان كه با زبان بين‌المللي مي‌نويسند. بايد بجنبيم! دير شده است.

او كيست؟

من اين آدم را نمي‌شناسم. نمي‌دانم كيست و از كجا آمده. نمي‌دانم چي خوانده و چه كاره است. او كيست كه ديدش نسبت به همه كس و همه چيز از بالا به پائين است؟ او كيست كه اصرار دارد وانمود كند كه روشنفكر است؟ درباره اين بنده مغرور خدا مي‌خواهم بيشتر بدانم. يادداشت زير از اوست:
شرم
از هفته‌نامه‌ی مشهور پرمخاطب زنگ زدند و سوال که، می‌دانید تیم فوتبال ایران با چه تیم‌هایی هم‌گروه شده؟ جواب که، بله، در خبرها خواندم. خب، نظر شما چیست؟ در چه مورد؟ فکر می‌کنید ایران از این گروه صعود کند؟ چرا باید به این فکر کنم؟ من که کارشناس فوتبال نیستم. به هر حال، امیدوار اید که ایران صعود کند؟ من علاقه‌یی به این ماجرا ندارم، اصلن برای‌ام مهم نیست. پس نظری در این باره نظری ندارید؟ نه. یعنی اصلن برای‌تان مهم نیست؟ نه. خب، ببخشید. خواهش می­کنم.
من که هستم؟ ما در چه فکری هستیم؟ چه کار داریم می‌کنیم؟

عجيب بور شدم


پريشب در اخبار ساعت 22 شبكه سوم سيما گوينده اخبار دختري شيرازي را معرفي كرد كه توانسته معماي مدال‌هاي اتمي اينشتن را حل كند. راستش در فيزيك كاملا بي‌سوادم و سر در‌نمي‌آورم ولي به خبر سيما اعتماد كردم و كلي ذوق‌زده شدم. يك دختر ايراني توانسه معمايي را حل كند كه سال‌هاست دانشمندان فيزيك جهان نتوانسته‌اند! خبرنگار تلويزيون هم با قرائت نظر چند دانشمند از جمله خانم "رزيتا جيسون" توانست نظرم را جلب كند. موضوع را با شادماني به خانواده‌ام گفتم. پدرم كه طبق معمول همه چي را توطئه مي‌داند حتي اگر لاستيك ماشيني در اتوبان بتركد، برگشت و گفت بچه اين‌قدر ساده نباش! اينها دروغ مي‌گويند. طبق معمول بحث‌مان شروع شد كه پدر! باز شما شروع كردي به منفي بافي و از اين حرف‌ها. خلاصه مثل هميشه به توافق نرسيديم.
وقتي امشب اين خبر ايسنا را خواندم. عجيب بور شدم. يعني ضربه سختي خوردم. درست مي‌گويد دكتر ارفعي عضو هيئت علمي دانشگاه شريف! ايشان از برخي بي‌توجهي‌ها نسبت به صحت اخبار منتشره از موفقيت‌هاي علمي ‌داخل كشور كه زمينه برخي سوء استفاده‌ها و انتشار مطالب جعلي را فراهم مي‌كند، نسبت به تبعات انتشار اين قبيل اخبار بر ديدگاه جامعه و به ويژه جوانان نسبت به مسائل علمي‌ هشدار داد.
خبرنگار شبكه سوم سيما جوري سند رو كرد كه من كامل باور كردم. مطمئن هستم كه بسياري مثل من خبر را باور كردند. سندهايي كه خبرنگار آورد مثل اظهارنظرهاي دانشمندان خارجي و همچنين مطبوعات جهان در اين باره و همچنين مصاحبه با دختر جوان حل كننده معما، همگي كاملا مطمئن و درست جلوه كرد.
البته بعد از اينكه خبر را شنيدم، فورا نشستم پاي اينترنت و دنبال خبر گشتم در سايت‌ها. حتي يك مورد هم درباره اين دختر شيرازي پيدا نكردم. باز هم به جستجويم اطمينان نكردم و دلايل خبرنگار سيما را كافي دانستم.
در هر صورت به قول دكتر ارفعي تهيه اين نوع گزارش‌ها بدون تحقيق و كسب اطلاع از صحت آن، عواقب بدي در ذهن جامعه جوان ايران مي‌گذارد. در اين چند ساعتي كه اين خبر منتشر شده عجيب روي من اثر گذاشته و باور كنيد از خودم بدم آمده؛ از ايراني جماعت بدم آمده؛ نمي‌دانم چه دليلي دارد بعضي‌ها چنين لاف‌هاي گنده‌اي بياورند و تا آنجا پيش بروند كه سر خبرنگار صدا و سيما را هم كلاه بگذارند. حالا جرئت ندارم موضوع را به پدرم بگويم. خدا لعنت‌تان... نكند!
به نظرم بايد آن لطيفه اهوازي را به شوخي شيرازي‌ تغيير دهيم: روزي مارمولكي با عينك آفتابي از ديواري بالا مي‌رفت، وقتي احساس كرد كه چند نفري چپ چپ دارند نگاهش مي‌كنند، برگشت با صدايي كلفت گفت: "چيه كاكا! مگه تا حالا تمساح نديدي؟!"

در پي انتشار خبري مبني بر «حل معماي مدال‌هاي اتمي‌ آلبرت انشتين پس از نيم قرن توسط يك جوان ايراني» در يك رسانه فراگير نايب رييس انجمن فيزيك ايران با ابراز تاسف شديد از انتشار اين خبر، اين ادعا را رد كرد و توجه بيشتر رسانه‌ها در زمينه‌ انتشار اخبار علمي‌ با مراجعه به مراجع علمي‌ ذيصلاح را خواستار شد.
دكتر ارفعي، عضو هيات علمي دانشكده فيزيك دانشگاه صنعتي شريف در گفت‌وگو با خبرنگار علمي‌ خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با انتقاد از برخي بي‌توجهي‌ها به صحت اخبار منتشره از موفقيت‌هاي علمي ‌داخل كشور كه زمينه برخي سوء استفاده‌ها و انتشار مطالب جعلي را فراهم مي‌كند، نسبت به تبعات انتشار اين قبيل اخبار بر ديدگاه جامعه و به ويژه جوانان نسبت به مسائل علمي‌ هشدار داد.
وي با بيان اين كه مطالب عنوان شده در اين ادعا و خبر مربوطه كاملا غلط و غير علمي بوده است، درباره آنچه «معماي انشتين» عنوان شده است، اظهار داشت: من كه 40 سال كار فيزيك مي‌كنم چنين چيزي را نشنيده‌ام و اساسا اين روش خبر رساني غلط است. مطالب آمده در اين خبر به حدي غلط است كه نيازي به استدلال آوردن در مقابل آن نيست. در مقابل حرف منطقي مي‌توان منطقش را رد كرد ولي عليه آنچه كه به هيچ وجه واقعيت ندارد، نمي‌توان استدلال كرد.

متن كامل...

Tuesday, December 13, 2005


حرف‌هاي وزير علوم در جمع بسيجيان صحت خبري را كه هفته قبل در يادداشتي درباره سفر احمدي‌نژاد به مكه آوردم، تائيد مي‌كند.
در آن يادداشت نوشتم كه پادشاه عربستان تمايلي به حضور احمدي‌نژاد در اجلاس فوق‌العاده سران كشورهاي اسلامي نداشته و با رايزني ولايتي و التماس رهبري كه در خبرها با عنوان پيام رهبري اعلام شد، احمدي‌نژاد به عربستان سفر كرد؛ يعني دعوت شد!
به اين بخش از سخنان زاهدي-وزير علوم- توجه كنيد كه از گزارش رئيس جمهور به هيات دولت درباره سفر اخيرش به عربستان گفته است:

"... همه‌ي سران نشسته بودند، گفت ما هم با سران يكي از كشورها در گوشه‌اي نشسته بوديم، متوجه نبوديم كه شاه عربستان وارد شد، ايشان آمده بود دانه به دانه حال و احوال، ساعت 10 شب بود، يك دفعه به ما گفتند كه ايشان وارد شده، بريم بر سر ميز شام، ما كه بلند شديم برويم سراغ ايشان حال و احوال كنيم، ديديم ايشان آمد سمت ما، يك خوش و بش اوليه كرديم و ايشان در همان جا اظهار علاقه كرد كه بنشيند با هم چند دقيقه‌اي صحبت كنيم، حالا همه‌ سران نشسته‌اند آنجا، يك دفعه ايشان چنين چيزي گفت، نشستيم آنجا، تمام تلويزيون‌ها نشان مي‌دادند كه تمام سران ايستاده‌اند، ايشان اصرار كه بيا بشينيم يك گپ برادرانه‌اي بزنيم، مي‌گفت اين اصلا براي همه‌ مهمان‌ها عجيب بود، مي‌گفت من اينها را فضل الهي مي‌ديدم.
به گفته احمدي نژاد پس از اين اتفاقات سران كشورهاي اسلامي اصرار داشته اند كه با وي صحبت كوتاهي داشته باشند. رييس جمهور تاكيد داشته كه حتي سران اصرار داشتند كه وي را براي سفر به كشورهاي خود دعوت كنند."
متن كامل...

Monday, December 12, 2005

شروط احمدي‌نژاد براي ورق‌بازي

چه حرف‌هايي مردم براي اين احمدي‌نژاد در‌مي‌آورند!
مي‌گويند احمدي نژاد سه شرط براي آزاد كردن "ورق‌بازي" گذاشته:
اول اينكه بي‌بي چادر سرش كند.
دوم به جاي شاه از ولايت فقيه استفاده شود.
و سوم اينكه سربازها عضو بسيج شوند!
من حاضرم اين ورق‌ها را مجاني طراحي كنم.

!كار معصومين است


با توضيحاتي كه سردار افشار در خصوص سقوط هواپيماي سي-130 داده است، من به اين نتيجه مي‌رسم كه مقصر اصلي يكي از معصومين بوده. چون ايشان مي‌گويند هواپيما قبل از پرواز نقص فني نداشته و خلبان هم بسيار متبحر و با تجربه بوده است. خب ديگر چه عاملي مي‌ماند جز اينكه به امري اين حادثه رخ داده است؟!
من كه چنين نتيجه‌اي گرفتم؛ شما چطور؟ فكر مي‌كنيد كار كيست؟ اينجور كه معلوم است عوامل زميني در اين حادثه دخيل نبوده‌اند. بايد دست به دامن آيت‌الله امامي كاشاني شويم كه با امام زمان در ارتباط است. اين گروه تحقيق به نظرم بايد سري به امامي كاشاني بزند؛ سرنخ‌هاي مهمي دستگيرشان مي‌شود!
"...خلباني كه نسبت به وجود نقص فني گزارش داده و پرواز را موكول به رفع نقص دانسته، تعويض نشده و پس از رفع اشكال، همان خلبان (سروان شهيد بابك گوهري) با هواپيماي مذكور پرواز نموده است، ضمناً ايراد خلبان به دستگاه V.O.R ناوبري يدكي بوده است كه رفع عيب‌ گرديده و دستگاه مذكور، ربطي به خراب شدن موتور نداشته است. وي با اشاره به نحوه پديدار شدن سانحه بر اساس بررسي ها اضافه كرد: هواپيما پس از 8 دقيقه پرواز، به خاطر اشكال در يك موتور آن، در حاليكه مي‌توانسته با 3 موتور به پرواز ادامه دهد، با تصميم خلبان براي رعايت احتياط درخواست برگشت به مبدا (فرودگاه مهرآباد) را مي‌نمايد و تا 3 كيلومتري فرودگاه مهرآباد هيچ گونه‌ مشكلي گزارش نگرديده است.
موضوع حادثه در 3 كيلومتري فرودگاه مهرآباد كه به دليل نقص فني جديد و يا احتمالاً خطاي خلبان بوده است، پس از بررسي‌هاي فني هيات كارشناسي مشخص خواهد شد."

!هواپيما داراي هيچ نقص فني نبوده؟


مخلصاني كه حداقل چهار بار در روز پيشاني‌شان را روي مهر مي‌گذارند و يكي از شرط‌هاي مسلماني‌شان هم اين است كه دروغ نگويند، ببينيد چطور مثل نقل و نبات دروغ مي‌گويند. جدا جاي اينان كجاي بهشت است؟ ببينم يك سئوال! مي‌شود دروغ گفت، خيانت كرد، آدم به كشتن داد و همه را با نماز پاك كرد؟
مسئولان مومن در كمال وقاحت اعلام كرده‌اند كه هواپيما نقص فني نداشته و غير مستقيم هم خواسته‌اند تمام تقصيرها را گردن خلبان بيندازند. خبر را با دقت بخوانيد. نمي‌دانم اسم اين جانوران را چه بايد گذاشت؛ يعني چه جانوري!

"...اساسا اين هواپيما از نظر فني چك شده بود و داراي هيچ نقص فني نبود و طبق موازين و استاندارد‌هاي پروازي مي‌توانست پرواز كند.
روز‌هاي قبل نيز اين هواپيما پرواز‌هاي زيادي داشت مثلا در روز 14/9/84 بيش از 5 ساعت پرواز داشت و در روز 12/9/84 بيش از 4 ساعت پرواز داشت و لذا به لحاظ فني هيچ مشكي نداشت و كاملا چك شده بود. دليل تاخير در پرواز اين بود كه به خاطر آلودگي هواي تهران ديد مناسب نبود؛ چون ديد در پرواز اين نوع هواپيما تعريفي كه ارتش جمهوري اسلامي دارد 1400 متر ديد است، لذا اين ديد وجود نداشت كه ظهر با بالا آمدن خورشيد چنين ديدي حاصل شد؛ لذا هواپيما پرواز كرد. از نظر اين دوستان هواپيما در ساعت 22 : 13 دقيقه پرواز مي‌كند بعد از هفت دقيقه و بيست ثانيه خلبان اعلام مي‌كند موتور 4 خود را از دست داده است.
مسوولان گفته‌اند پرواز اين نوع هواپيما‌ها با سه موتور و بازگشت با فرودگاه با سه موتور خيلي عادي است؛ لذا نبايد دچار مشكلي مي‌شد و تا سه كيلومتر قبل از فرود در داخل فرودگاه هواپيما داراي هيچ مشكل نبوده است؛ آنچه مورد ابهام و سوال همين دوستان نيز هست اين است كه در اين سه كيلومتر قبل از رسيدن به فرودگاه تا زمان اصابت به آن ساختمان، چه اتفاقي افتاد كه اين را بايد مورد بررسي قرار دهند."

متن كامل...

Sunday, December 11, 2005

[...] مملكت[...] تو


نگراني‌ام بي جهت نبود. ببينيد دارند ساز ادامه طرح تردد زوج و فرد خودروها تا آخر سال را كوك مي‌كنند. اصلا فكر نمي‌كنند كه خيلي‌ها هستند كه با پيكان مدل چهل و هشت يا پنجاه كه الان يك ميليون تومان هم نمي‌ارزد نان خانواده‌اي را مي‌دهند. همه راه‌ها را كنار گذاشته‌اند و چسبيده‌اند به طرح زوج و فرد پلاك خودروها. اقتصاد مملكت را به ركود و روستائيان را به شهرها كشيده اند و شهرنشينان را هم بي‌كار كرده‌اند كه تنها درآمدشان شده مسافركشي، حالا اين را هم مي‌خواهند از آنها بگيرند. كار از جاي ديگر خراب است! آن روز كه دست ايران خودرو و شركتهاي رقيبش را باز گذاشتند تا بر سر توليد بيشتر روزانه خودرو رقابت كنند و نيروي انتظامي هم چشم بسته آنها را شماره كند، بايد به فكر مي‌بودند نه حالا كه درآمد بسياري را مختل كنند.
بله! من هم موافقم با تردد محدود خودروها اما فكر مي‌كنم اين راهش نيست. پوشاندن ضعف‌هاي مديريت اسلامي است. آقايان بيست و هفت سال است كه دارند آزمون و خطا مي‌كنند و تجربه كسب نكرده‌اند هنوز و باز هم دارند خطا مي‌كنند. جدا كنترل مملكت از دست حكومتيان خارج شده. چقدر احمق است اين سرباز رهبر انقلاب كه نه سوادش را دارد و نه توانايي‌اش را و آنوقت دربست قبول كرد پست شهرداري تهران را. قاليباف نشان داد كه به جد سياستمدار نمي‌تواند باشد. او در نيروي انتظامي محبوبيت زيادي كسب كرده بود. نظامي مرد بود و به كار خودش وارد. انصافا نيروي انتظامي را هم سرو سامان داد. اما از آنجا كه در كشور ما قرار است هيچ كس سر جايش نباشد، او آمد و خود را نامزد رياست جمهوري كرد و بعد از آنكه از طرف مردم بور شد، رفت بر صندلي شهرداري تهران نشست.
در روزهاي گذشته عده‌اي خاله‌زنك در خانه نشستند و همراه با دلقكان لس‌آنجلس سناريو بافتند كه سقوط هواپيماي حامل خبرنگاران يك پروژه براي نابودي آنان بوده و مرعوب كردن ديگر روزنامه‌نگاران. داستان‌ها ساخته شد از اينكه خبرنگاران كشته شده را زور كردند كه داخل هواپيما بروند و در موتور هواپيما دست‌كاري كردند و از اين مزخرفات. اما تنها كافي‌ست چند روزي در اين پايتخت دود گرفته اسلامي زندگي كنيم تا دستگيرمان شود كه حاكمان همان طور كه در دين‌شان گيج مي‌زنند، به همان اندازه هم در حكومت‌داري دارند گيج مي‌خورند و وضعيت‌شان آنقدر [...] تو [...] است كه شنيدن حوادثي از جمله سقوط هواپيما نبايد ما را شگفت زده كند و يا مانند عده‌اي جوگير كه دنبال سناريو‌ها برويم. حكومت اسلامي همين است!

اين هم چند عكس از عمليات پاك‌سازي منطقه ماهيگيري توسط ماهيگيران درياي خزر. اين لنگر قديمي تور ماهيگيران را پاره مي‌كرد. هر تور هم حدود ده ميليون تومان ارزش دارد و زماني كه تور گير مي‌كند اگر دريا كمي موج داشته باشد، ممكن است كنترل تور از دست ماهيگيران خارج شده و در يك لحظه ده ميليون سرمايه به اعماق دريا كشيده شود. به همين خاطر ماهيگيران تلاش كردند تا اين لنگر مزاحم را هر طور شده از آب خارج كنند.

غواص ابتدا محل دقيق لنگر را شناسايي كرد

لنگر آنقدر سنگين بود كه ده نفر كارگر نمي‌توانستند آن را از داخل آب بيرون بكشند


بالاخره لنگر بعد از دو ساعت تلاش بالا آمد

برگشت به ساحل


غواص بابت دو ساعت كار زير دريا يك ميليون تومان از ماهيگيران گرفت. شغل خطرناكي است اين غواصي اما دستمزدش بالاست

تهران به بن‌بست خورده

از سه‌شنبه گذشته تا ديروز مدارس تعطيل بود. دو روز آخر هفته قبل را هم تعطيل رسمي اعلام كردند تا كمي از آلودگي هواي تهران كاسته شود، اما نشد. راه حل‌شان فايده نكرد. مي‌گويند ديگر بيش از اين نمي‌توان مدارس را تعطيل كرد. به دانش آموزان لطمه آموزشي وارد مي‌شود. خب بايد چه كرد؟! راه حل ديگر چيست؟
اين هفته را دولت تصميم گرفته كه حركت خودروها را در تهران زوج و فرد كند؛ روزهاي فرد مختص ماشين‌هاي با شماره پلاك فرد و روزهاي زوج متعلق به شماره پلاك‌هاي زوج. شايد اين طرح براي كاهش آلودگي موثر افتد و كمي از آلاينده‌ها بكاهد؛ ولي اين طرح ايراد بزرگ ديگري دارد. در واقع وضعيت جوري شده كه هر طرحي كه دولت بريزد، اشكالي در آن بوجود مي‌آيد.
در محل كار راننده‌اي داريم كه مسئول سرويس است و شب‌ها همكاران را به منزل‌شان مي‌رساند. در يك خانه اجاره‌اي پنجاه متري در يافت‌آباد تهران با خانواده اش زندگي مي‌كند كه اجاره‌اش ماهي صد و پنجاه هزار تومان است. چهار ماه حقوق‌اش را نگرفته و اجاره خانه‌اش هم عقب افتاده. همه سرمايه‌اش يك ماشين قراضه است كه تمام روز را مستقل با همين ماشين كار مي‌كند، به قول خودش تنها خرج روزانه خانواده تامين مي‌شود. او براي هر روزش برنامه‌ريزي كرده. خودش با طنز مي‌گويد كه حتي يك روز هم نمي‌تواند مريض شود و در خانه استراحت كند. آنوقت هم قسط ماشين عقب مي‌افتد و هم اجاره خانه و هم خرج خانه. وقتي امروز با خبر شد كه سه روز اين هفته نمي‌تواند ماشين را بيرون ببرد، خيلي ناراحت شد. چه كار كند با قسط‌ها و اجاره‌خانه؟ شكم بچه‌ها چي؟
بيش از سي درصد رانندگان ماشين‌هايي كه در تهران تردد مي‌كنند، به همين وضعيت همكارم دچار هستند كه با اين قانون جديد، عجيب دچار مشكل مي‌شوند. تمام خرج زندگي‌شان از راه مسافركشي تامين مي‌شود. يك روز هم براي‌شان يك روز است. همين همكارم مي‌گويد كه هر روز بايد فلان تومان براي قسط ماشين كنار بگذارد و فلان تومان هم براي اجاره خانه و هزينه تعميرات احتمالي ماشين و رشوه به پليس و ... وقتي همه اين‌ها را گفت، سرم درد گرفت. چه كار مي‌خواهند بكنند كساني كه به وضع همكارم دچارند؟ امروزه حتي بسياري از ماشين‌هاي لوكسي كه در موسسات كرايه اتومبيل كار مي‌كنند، با ليزينگ خريداري شده‌اند و ماهيانه مبالغ هنگفتي بابت قسط ماشين مجبورند به دولت پرداخت كنند. تكليف آنها چه مي‌شود كه سر ماه درآمدشان با خرج‌شان برابر است، چه بسا كمتر؟
شايد نوشتن درباره اين مسئله براي عده‌اي بي‌اهميت باشد اما براي من كه هر روز با چند نفري از اين رانندگان در ارتباط هستم و پاي صحبت‌شان مي‌نشينم، اهميت زيادي دارد. نگرانم و مي‌دانم كه صدمه بسياري به خانواده‌هاشيان وارد مي‌شود. بچه‌هايشان به مدرسه مي‌روند؛ در كلاس درس حاضر مي‌شوند. اما با شكم خالي و گشنه كه در اين صورت هيچ عايدشان نمي‌شود جز ضعف و گرسنگي و خجالت از همكلاسي.
در اين باره آنقدر حرف و درد دل شنيده‌ام كه نمي‌دانم از كجايش بايد بنويسم. جمع و جور كردن كل ديده‌ها و شنيده‌ها وقت مي‌خواهد.

Saturday, December 10, 2005

نمايشگاه و مسابقه‌ي عكس حسن قريب


نمايشگاه و مسابقه‌ي عكس حسن قريب - عكاس شهيد ايسنا - برگزار مي‌شود.
سرويس عكس و گروه فرهنگي - هنري خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) بر آن بودند تا در ايام سال‌روز تاسيس اين خبرگزاري و روز دانشجو، همه‌ساله نمايشگاه و مسابقه‌ي عكسي را از حاصل فعاليت هم‌كاران عكاس - خبري - برگزار كنند. اما باورمان نمي‌شد كه برادر عزيزمان، محمدحسن قريب، از اين جمع پر بكشد و ما را بر آن دارد كه اين برنامه را به پاسداشت فعاليت‌هاي برجسته و صادقانه‌اش، به نام او مزين كنيم.
خبرهاي تكميلي درباره‌ي نحوه‌ي برگزاري و بخش‌هاي مختلف اين رويداد، متعاقبا ازسوي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) اعلام خواهد شد.

نمي‌خواستم مهدي را به اين حال ببينم. اصلا جرئت نداشتم جنازه حسن و ديگر همكاران را ببينم. رفتم و خودم را در آب‌هاي درياي خزر گم كردم. آنقدر داخل آب رفتم كه از ساحل چيزي پيدا نبود. ساعت‌ها در قايق نشستم و به آب كدر و سبز رنگ خزر چشم دوختم. دريا آنقدر آرام بود كه در پنج كيلومتري دريا انگار در استخري بزرگ بودم. عكس‌هايش را مي‌گذارم براي فردا. ببينيد چقدر ماهي‌گيري سخت است به روش "كناره". بهانه پيدا كردم و به اتفاق چند ماهي‌گير رفتم وسط دريا. البته روش "كناره" همان طور كه از اسم‌اش هم پيداست ماهي‌گيري از ساحل است. اما لنگري قديمي غرق در عمق هجده متري دريا متعلق به تقريبا بيش از يك قرن قبل زماني كه روس‌ها از منطقه "فرح‌آباد" و "قاجارخيل" وارد خاك ايران مي‌شدند، بد جوري كار ماهي‌گيران را مختل كرده بود. هر بار كه تور را در عمق پنج كيلومتري سطح دريا مي‌انداختند، اين لنگر تورشان را پاره مي‌كرد. عجيب مشكل ساز شده بود. حال نداشتم عكس‌ها را از دوربين در‌آورم اما فردا يكي دو عكس از اين عمليات دشوار را نشان‌تان مي‌دهم تا ببينيد ماهي‌گيران شمال براي يك لقمه نان حلال چه زحمتي مي‌كشند.

Wednesday, December 07, 2005

مخالفت با مراسم ۱۶آذر در دانشگاه‌ها


شرق: با برگزارى مراسم ۱۶آذر از سوى انجمن اسلامى دانشجويان دانشگاه علوم پزشكى ايران مخالفت شد. گفتنى است كه قرار بود عبدالله مومنى و على اكبر موسوى خوئينى ها در مراسم ۱۶آذر در اين دانشگاه سخنرانى كنند. همچنين مراسم ۱۶آذر در دانشگاه مازندران نيز كه سخنرانان آن رضا دلبرى، عبدالله مومنى و موسوى خوئينى ها بودند نيز لغو شد. مجوز مراسم ۱۶آذر در دانشگاه شريف نيز كه قرار بود با سخنرانى عباس عبدى، خشايار ديهيمى و حاتم قادرى همراه باشد، لغو شد.

آنقدر بهم ريخته هستم كه اين چند خط را كه مي‌نويسم دارم كلي هنر مي‌كنم. از دست دادن همكاران برايم بسيار دردآور است. نمي‌دانم همسر عليرضا با دوقلوهاي سه ساله‌اش چه كار مي‌خواهد بكند؟! اي كاش جايي بود كه چشمي مرا نمي‌پاييد و حسابي در خلوت مي‌گريستم؛ حسابي.
در اين اوضاع و احوال امروز سري به وبلاگ ف.م.سخن زدم. كاشكي اسم مرا در ليست‌اش نمي‌گذاشت؛ چيزي كه از من ياد نمي‌گيرد، خودش هم مي‌داند، پس اي‌كاش تعارف را كنار مي‌گذاشت. اينجا رفيقمان رفيق بازي كرده. به هر حال از لطفي كه دارد ممنونم.
مي‌خواهم چند روزي بروم به درياي مازندران. شايد در افق‌اش باز هم ببينم تصاوير آرام و باوقار عليرضا و حسن را. يادم نمي‌رود روزهايي را كه عليرضا مي‌آمد مجلس. چقدر اين پسر محجوب بود. دوست داشتم دائم نگاهش كنم. خنده‌هاش دل مي‌برد. پسر تپلي و دوست داشتني كه از ديدنش سير نمي‌شدم. خدايا من نمي‌توانم رفتنش را تحمل كنم، چطور خانواده‌اش مي توانند دوري‌اش را تحمل كنند؟! خدايا كمك‌شان كن.

Tuesday, December 06, 2005



گيج و بي‌حال به خاطر هواي آلوده از خواب بيدار شدم. هوا آنقدر كثيف است كه خواب آور شده است. بعد از اينكه ابي به صورت زدم كمي به كارهاي شخصي‌ام رسيدم و ديدم وقت رفتن است و بايد به سمت روزنامه بروم. در حين اينكه لباس‌هايم را مي پوشيدم صداي راديو را باز كردم تا از آخرين خبرها مطلع شوم. واي خداي من چه مي‌گويد. يك هواپيماي ارتش در شهركي درست پائين فرودگاه مهرآباد سقوط كرده است. چه حادثه هولناكي! بيچاره ساكنين آن بلوك كه در اين حادثه جان باختند. به سمت روزنامه حركت مي‌كنم اين خبر هم كه ديگر حال مرا بدتر هم كرد. به روزنامه مي‌رسم. همكارم مي‌گويد "خبر سقوط هواپيماي خبرنگاران را شنيده‌اي؟" واي خداي من چه مي‌گويد! " مطمئني؟ هواپيما حامل خبرنگاران بوده؟!" يا خدا؛ نكند حسن و مجتبي و راهب در هواپيما بودند. راستي امير! امير خلوصي چي؟ اي واي سامان؟! واي، يا خدا...

الان كه اين چند خط را مي‌نويسم كلافه‌ام و نمي‌دانم چه بايد بكنم. از طرفي كارهاي روزنامه مانده و از طرف ديگر دلم پيش بچه‌ها ست. خدايا دلم مي‌خواهد زمان برگردد. بروم جلوي اين پرنده مرگ را بگيرم. خدايا چرا موبايل بچه‌ها خاموش است؟!
واي خدا... عليرضا برادران رفت... حسن قريب رفت ... واي خدا... كاظم نژاد...
*سمت چپ حسن قريب و سمت راست عليرضا برادران
.
پي‌نوشت1 -18:30:
طبق آخرين خبري كه از يكي از آتش‌نشانان حاضر در منطقه دريافت كردم، بسياري از ساكنان آپارتمان بر اثر دود ناشي از انفجار خفه شده‌اند و جان خود را از دست داده‌اند. هواپيما به سه طبقه اول ساختمان برخورد كرده و آتش سوزي در اين طبقات موجب مسدود شدن راه فرار ساكنان آپارتمان شده‌ است.
.
پي‌نوشت2 -19:09:
طبقه اول ساختمان بيشترين خسارت را ديده است. اما جالب اين است كه هواپيما داخل واحدي از ساختمان شده كه كسي در آن نبوده است. روز قبل از حادثه يكي از بستگان نزديك خانواده واحد مذكور در كرمانشاه فوت مي‌كند و تمام اعضاي خانواده درست دو ساعت قبل از حادثه منزل را جهت سفر به شهرستان ترك مي‌كنند.
.
پي‌نوشت3 -19:40:
به گفته يكي از شاهدان عيني، دو از چهار موتور هواپيما از كار افتاده و هواپيما به صورت كج و با زاويه تندي نسبت به زمين سقوط كرده است. به گفته اين افسر ارتشي كه شناخت كافي هم نسبت به پرواز دارد، خلبان هواپيما تلاش بسياري كرده تا هواپيما را روي خيابان جنب ساختمان بنشاند، اما چون هواپيما به حال كج در آمده و كنترلش از دست خلبان خارج بوده، نتوانسته آنرا به سمت خيابان هدايت كند كه در نتيجه هواپيما به گوشه ساختمان و طبقه اول اصابت مي‌كند.
.
پي‌نوشت4 -20:02:
دقايقي پيش خبرگزاري ايسنا توضيح روابط عمومي ارتش در خصوص علت سقوط هواپيما را به دلايل نامعلومي از روي تلكس خبري‌اش حذف كرد.
.
پي‌نوشت5 -20:16:
طبق آخرين خبر دريافتي، تنها قسمتي از بال هواپيما به طبقه اول ساختمان اصابت كرده و باعث انفجار و آتش سوزي در ساختمان شده است. حدود صد و پانزده نفر تا اين لحظه جان سپرده‌اند كه از اين تعداد 25 نفرشان از ساكنين آپارتمان هستند.