Sunday, December 11, 2005

تهران به بن‌بست خورده

از سه‌شنبه گذشته تا ديروز مدارس تعطيل بود. دو روز آخر هفته قبل را هم تعطيل رسمي اعلام كردند تا كمي از آلودگي هواي تهران كاسته شود، اما نشد. راه حل‌شان فايده نكرد. مي‌گويند ديگر بيش از اين نمي‌توان مدارس را تعطيل كرد. به دانش آموزان لطمه آموزشي وارد مي‌شود. خب بايد چه كرد؟! راه حل ديگر چيست؟
اين هفته را دولت تصميم گرفته كه حركت خودروها را در تهران زوج و فرد كند؛ روزهاي فرد مختص ماشين‌هاي با شماره پلاك فرد و روزهاي زوج متعلق به شماره پلاك‌هاي زوج. شايد اين طرح براي كاهش آلودگي موثر افتد و كمي از آلاينده‌ها بكاهد؛ ولي اين طرح ايراد بزرگ ديگري دارد. در واقع وضعيت جوري شده كه هر طرحي كه دولت بريزد، اشكالي در آن بوجود مي‌آيد.
در محل كار راننده‌اي داريم كه مسئول سرويس است و شب‌ها همكاران را به منزل‌شان مي‌رساند. در يك خانه اجاره‌اي پنجاه متري در يافت‌آباد تهران با خانواده اش زندگي مي‌كند كه اجاره‌اش ماهي صد و پنجاه هزار تومان است. چهار ماه حقوق‌اش را نگرفته و اجاره خانه‌اش هم عقب افتاده. همه سرمايه‌اش يك ماشين قراضه است كه تمام روز را مستقل با همين ماشين كار مي‌كند، به قول خودش تنها خرج روزانه خانواده تامين مي‌شود. او براي هر روزش برنامه‌ريزي كرده. خودش با طنز مي‌گويد كه حتي يك روز هم نمي‌تواند مريض شود و در خانه استراحت كند. آنوقت هم قسط ماشين عقب مي‌افتد و هم اجاره خانه و هم خرج خانه. وقتي امروز با خبر شد كه سه روز اين هفته نمي‌تواند ماشين را بيرون ببرد، خيلي ناراحت شد. چه كار كند با قسط‌ها و اجاره‌خانه؟ شكم بچه‌ها چي؟
بيش از سي درصد رانندگان ماشين‌هايي كه در تهران تردد مي‌كنند، به همين وضعيت همكارم دچار هستند كه با اين قانون جديد، عجيب دچار مشكل مي‌شوند. تمام خرج زندگي‌شان از راه مسافركشي تامين مي‌شود. يك روز هم براي‌شان يك روز است. همين همكارم مي‌گويد كه هر روز بايد فلان تومان براي قسط ماشين كنار بگذارد و فلان تومان هم براي اجاره خانه و هزينه تعميرات احتمالي ماشين و رشوه به پليس و ... وقتي همه اين‌ها را گفت، سرم درد گرفت. چه كار مي‌خواهند بكنند كساني كه به وضع همكارم دچارند؟ امروزه حتي بسياري از ماشين‌هاي لوكسي كه در موسسات كرايه اتومبيل كار مي‌كنند، با ليزينگ خريداري شده‌اند و ماهيانه مبالغ هنگفتي بابت قسط ماشين مجبورند به دولت پرداخت كنند. تكليف آنها چه مي‌شود كه سر ماه درآمدشان با خرج‌شان برابر است، چه بسا كمتر؟
شايد نوشتن درباره اين مسئله براي عده‌اي بي‌اهميت باشد اما براي من كه هر روز با چند نفري از اين رانندگان در ارتباط هستم و پاي صحبت‌شان مي‌نشينم، اهميت زيادي دارد. نگرانم و مي‌دانم كه صدمه بسياري به خانواده‌هاشيان وارد مي‌شود. بچه‌هايشان به مدرسه مي‌روند؛ در كلاس درس حاضر مي‌شوند. اما با شكم خالي و گشنه كه در اين صورت هيچ عايدشان نمي‌شود جز ضعف و گرسنگي و خجالت از همكلاسي.
در اين باره آنقدر حرف و درد دل شنيده‌ام كه نمي‌دانم از كجايش بايد بنويسم. جمع و جور كردن كل ديده‌ها و شنيده‌ها وقت مي‌خواهد.