Sunday, November 27, 2005

داشتم برنامه‌اي از شبكه اي‌بي‌سي امريكا را تماشا مي‌كردم. برنامه درباره زلزله اخير پاكستان بود و اقدام گروه‌هاي امداد امريكايي در منطقه. برنامه نشان مي‌داد كه سه امدادگر امريكايي با چه تلاش و زحمتي يك كودك پاكستاني را از مرگ حتمي نجات دادند. برنامه اين‌ طور تنظيم شده بود كه بدون اقدامات اوليه اين سه امدادگر امريكايي براي رساندن كودك به اولين پرواز و انتقال آن به بيمارستان، زنده ماندنش ممكن نبود.
روال امداد رساني و تصوير برداري آن طور بود كه بعد از نجات كودك و اينكه مجري برنامه خبر داد در بيمارستان حالش رو به بهبودي است، مرا به وجد آورد و چقدر ذوق كردم كه اين كودك فقير پاكستاني بالاخره زنده ماند. اما كنتراست بالايي برايم ايجاد شد از ديدن اين تصاوير وقتي آنها را گذاشتم كنار تصاوير كشتار مردم عراق. هر روز چندين نفر مثل آب خوردن در عراق دراز مي‌شوند. هيچ دغدغه‌اي وجود ندارد كه بر سر مردم عراق چه مي‌آيد. آنوقت يك شبكه بزرگ خبري بدون آنكه غرب خاورميانه را در نظر بگيرد دائم از بلاياي طبيعي و نجات مردم آورده جنوب آسيا سخن به ميان مي‌آورد. باور كنيد گيج شده‌ام. نمي‌دانم من خيلي دانش سياسي‌ام كم است يا اينها دارند به شعور مردم دنيا توهين مي‌كنند.
حرف‌هايم كمي رنگ و بوي حزب‌اللهي گرفت، اما اينها واقعيت است و نمي‌توان كتمان‌شان كرد. امريكا كنتراست عجيبي در دنيا ايجاد كرده كه تقريبا حد وسط ندارد. اين دويدن سياه و سفيدهاي روزانه در نظرم آزار دهنده شده است. جدا سرمايه‌داري به درجه حادي از هاري رسيده است.