Sunday, November 13, 2005

بهنود به كجا مي رود؟


هيچ دقت كرده ايد كه هيچ وبلاگ نويس و حتي روزنامه‌نگاري جرئت نمي‌كند بر يادداشت‌هاي بهنود نقدي بنوسيد! البته نه بصورت صد در صد اما خيلي كم اتفاق مي افتد. چرا؟ او كيست كه كسي يادداشت‌هايش را نقد نمي‌كند؟
من ديشب نشستم و دو بار با دقت يادداشت اخير بهنود درباره وزير نفت پيشنهادي احمدي نژاد را خواندم. هر چه تلاش كردم علت غلط بودن برخورد نمايندگان مجلس با وزير پيشنهادي رئيس جمهور را دريابم، نتوانستم. نتوانستم بفهمم چرا بهنود از امثال "محصولي" دفاع مي كند. آيا او تا به حال در ايران نبوده كه بداند نظام اقتصادي را كه او در ذهنش ايده‌آل مي‌داند و تنها در كشورهاي صنعتي بزرگ دنيا [كه آن هم نسبي است] وجود دارد، هيچ‌گاه حتي يك صدمش هم در نظام اقتصادي حاكم بر ايران عملي نبوده است كه حالا شعار مي دهد كه "نفس داشتن ثروت نه تنها عيب نيست بلكه خود حسني به حساب مي آيد. چرا كه كسي را بايد قابليتي باشد تا در ميانه رقابت‌ها موفق شود به افزودن سرمايه."
وقتي من اين قسمت از يادداشت بهنود را خواندم، باورم نشد كه او اين عبارت را براي اقتصاد اسلامي حاكم نوشته است. باور كنيد اگر اسم بهنود پاي يادداشت نبود مي گفتم كه خبرنگاري تازه كار در سرويس اقتصادي پول گرفته است و اين مطلب ديكته شده را نوشته است. آخر اين تعريف كجا و نظام اقتصادي حاكم بر ما كجا!
دركش برايم سخت است كه بهنود از يك رانت‌خوار تمام عيار كه پرونده‌اش مدت‌هاست در كميسيون اصل نود به خاطر تخلفات بزرگ مالي و اقتصادي در جريان است، به عنوان يك مدير لايق با اين تعاريف كه او[محصولي- وزير پيشنهادي نفت] موسسه اي دارد و كار مي كند و لابد عده‌اي را هم به كار گمارده است، خود نمره مثبت كارنامه وي به حساب مي آيد، ياد كند.
البته ناگفته نماند كه بهنود عادت دارد كه هرگاه از دري خارج مي‌شود، آن را نبندد كه بعد پشت در بماند؛ راحت بتواند به داخل بخزد! در همين يادداشت هم او در را پشت سر خود پيش كرده است و با تكيه بر قسمت‌هايي از يادداشت مطمئنا در صورت پاسخگويي به اهل فن، سند مي آورد كه منظور من اين نبود و آن بود كه اين كار از شگرد‌هاي اوست. اما به نظر من، اين نوع برخوردها مصداق بارز عوامفريبي‌ست. بهنود هيچ گاه تكليف خود را با مخاطب خود روشن نمي‌كند تا به قول معروف در صورت لزوم پشت يك درب ايدئولوژيكي پيش كرده سنگر بگيرد كه به اعتقاد من با اصول اخلاق حرفه‌اي روزنامه نگاري منافات دارد.
بيش از اين نه توان دارم و نه صلاح مي دانم كه درباره بهنود بنويسم تا زماني برداشت نشود كه خصومت شخصي با بهنود دارم اما با بسياري از مسائلي كه او دو پهلو مطرح مي‌كند، مشكل پيدا مي‌كنم. بدبختانه يا خوشبختانه[نمي دانم كدام يك!] نمي توانم جلوي زبانم را بگيرم و در يادداشت‌هاي او چرا نياورم؛ نمي توانم.
بقيه داستان را مي‌سپارم به اهل فن و كارشناسان كه صاحب نظر هستند و همانند من عاجز در تحليل مسائل اقتصادي نيستند. هر چند مي دانم كه باز هم در توجيه كردن بهنود مشكل دارند!