Monday, November 28, 2005

آخرين تصوير مميز

رفت كنار همسرش خوابيد؛ براي هميشه. همه شاگردانش آمده بودند بر مزارش. چه كبود شده بود استاد. مثل وقت‌هايي كه عصباني مي شد. برادرانش هم بالاي سرش بودند. حسين برادر كوچكش در قبر تكانش داد. خاك نرم زير سرش ريخت و بلوك سيماني روي تنش گذاشت.
تصوير بالا را كه مي‌بينيد پاي برادرش در كادر است؛ لحظه‌اي كه خاك را بر پيكر سرد استاد مي‌ريخت و برادر ديگرش تا وقتي كه دسته گل را بر مزارش گذاشتند، اشك مي‌ريخت. راستش خيلي خسته‌ام. طبيعت هم امروز خسته بود؛ نه رنگي داشت و نه تركيبي. طبيعت هم فهميده بود كه استاد تركيب‌بندي رفته است. عكس‌ها را از انتهاي مراسم شروع مي‌كنم به ترتيب تا اول مراسم مي‌روم. مي‌خواهم بگويم كه چقدر دوست دارم زمان به عقب برگردد كه برنمي‌گردد.

همسر دوم مميز


شاگردان و همكاران


طبيعت روستاي تكيه، محل دفن استاد مميز

حسين، برادر كوچك استاد


آخرين لحظه


برادر ديگر استاد كه خيلي مظلومانه بالاي قبر خالي برادرش ايستاده بود

مو سفيدان گرافيك از اسداللهي تا فرهادي و حقيقي و...[استاد احصايي هم آمده بود كه در اين تصوير نيست. استاد حقيقي هم در اين تصوير نيست راستي چرا موسوي امين و رخشان نبودند؟!!!]

وداع با خانه

استاد احصايي به شدت مي‌گريست

نماز