گرماي تابستان، بوي سبزه، صداي وز وز چرخيدن پنكه، تكان موجدار ملافه روي تخت و زاويه نور خورشيد بر گلهاي فرش به همراه سكوتي عميق، نشان از تابستان گرم دارد. ولي، ولي در عمق اين سكوت احساس سردي دارم. دستها را زير سر گذشتهام و روي تخت درازكش به سقف زرد رنگ تابستاني نگاه ميكنم. قرمزي فرشها بيشتر شده و سرخياش را بر صورتم پاشيده. پرههاي پنكه هم با زمان مسابقه گذاشتهاند. مي دانم كه پنكه زودتر از نفس مي افتد. اما جنگشان تماشايي ست. شايد تمام روزم صرف تماشاي اين مسابقه شود.