Friday, August 26, 2005

حواس پرت شده‌ام

عادت به بعضي كارها موجب دردسر مي شود. وارد اتاق كه شدم ديدم پاهايم خيس است! چرا؟! چطور پاهايم خيس شده؟ هر چقدر به خودم فشار آوردم، نتوانستم به ياد بياورم كه چه زماني پاهايم را شسته‌ام و چرا. آخر هر وقت كه از بيرون وارد منزل مي شوم، يك راست وارد حمام مي شوم و دست و صورت و پاهايم را مي شويم كه از گرد و غبار و دود و بوي گند كدر شده. اما من كه از بيرون نيامده بودم كه پاهايم را شستم؟ وقتي فكر مشغول باشد، همين مي شود ديگر. چون صورتم را وسط روز شسته‌ام، در حالي كه فكرم جاي ديگر بوده است، بي اختيار پاهايم را هم شسته ام.
چند روز قبل هم راننده مسافركش در خيابان فرياد مي زد: "سه راه افسريه يك نفر!" تا اين را شنيدم، به داخل ماشين پريدم و راننده هم نشست پشت فرمان و يا‌الله. استارت كه زد گفت: "كجاي افسريه پياده ميشي؟ از كوچه فلان مي خوام برم و كمي بالاتر از ميدون نگه مي‌دارما" من كه نمي‌خواستم به افسريه بروم، با تعجب گفتم: "آقا من سه راه تهرانپارس ميرم!" راننده كه بابت تكميل مسافرانش كلي ذوق كرده بود، با عصبانيت گفت: باباجان من دارم داد مي‌زنم سه راه افسريه، تو ميگي مي خوام سه راه تهرانپارس برم؟! عجب بابا. چقدر پرت مي زني داداش. بريز پايين بينيم تا يه مسافر جور كنيم." من هم خجل زده از راننده و مسافران پياده شدم و در حالي كه شرشر عرق شرم مي‌ريختم با خودم فكر كردم كه چرا اينقدر دچار حواس پرتي شده‌ام؟ خدايا من چرا اين طوري شده‌ام؟ سه راه را بر حسب عادت شنيدم اما دقت نكردم به اينكه منظورش سه راه تهرانپارس است يا افسريه. جدا چقدر سرسري و حواس پرت شده‌ام.