Sunday, January 01, 2006

قطعنامه




۱- که هميشه حقيقت پيروز شود و نه زور.
٢- که اکثريت بيابد آنچه اکثريت اش مي کند؛ و خواسته اش را به اقليت بقبولاند؛ بي آن‌که اقليت از بين برود و حقوق‌اش برای رسيدن به اکثريت پايمال شود.
٣- که هر مرد بتواند به هر زن، در هر کجا گلي هديه کند، هر گلي که بخواهد، و آن زن در هر کجای دنيا، تنها با لبخندی از او تشکر کند، نه با هر لبخندی که با زيباترين لبخندش!
٤- که آينده ابهامي بزرگ و يا فاجعه ای در راه نباشد. که آينده فقط اين باشد : آينده.
٥- که شب منزلگاه هراس نباش، بستری باشد برای نياز.
٦- که اندوه با اشاره ای کوچک و ساده شکار شود و شادی و خنده رايگان باشد و هرگز کم مبادش
٧- که هميشگي و همگاني باشد : نان برای رنگين کردن سفره، سواد برای درمان ناداني، سلامتي برای چيره شدن بر مرگ، زمين برای درو کردن آينده، سرپناه برای منزل دادن به اميد، و کار برای پاک ماندن دستان آدمي.
٨- که دل و زبان مردان و زنان با زندان و گور تهديد نشود.
٩- که جنگ روايتي شود از گذشته های دور و نا آشنا و هرگز نيازی به ارتش و سرباز نباشد.
۱٠- که حاکمان، فرمانده ِ فرمانبر باشند و اگر چنين نباشد، برکنار شوند.
۱۱- که همواره کساني حاضر به مبارزه باشند تا اين همه، تنها خواسته نماند و تحقق يابند.


اين نيز نوشته ای از فرمانده مارکوس سخنگوی زاپاتيست هاست، اسم اصلي آن " تکمله پيمان توافق اجتماعي ست".
من با بسياری از کارهای زاپاتيست ها موافق نيستم، اما باشند و بمانند که مبارزه برای پيشرفت و سعادت و کرامت انساني، بدون کسب قدرت، نگاه ژرف و شفاف ِ انتقادی به گذشته، همبستگي جهاني برای انسانيت و عليه مرگ و فقر و تباهي هديه شان به جهان است، اول ژانويه امسال دوازده سال است که آمده اند اميد آنکه پايدار بمانند.
اما من بيشتر از هر چيز زبان نوشتاری مارکوس را دوست دارم، که به قول رژيس دبره "همزمان به نرمي پر و به سختي صخره است"
اين نوشته را در سال نو ميلادی به همه دوستان ديده و ناديده، غريب در ايران و جهان که مي کوشند تا "اين همه تحقق" يابد، تقديم ميکنم.
به ويژه به اکبر گنجي و مجتبي سمعيي نژاد، مسعود باستاني و منصور اسانلو تا زندان هم " روايتي شود از گذشته های دور و نا آشنا "!

*اين نوشته اولين بار در مجله نقطه شماره ٤-٥ زمستان ۱٣٧٤ منتشر شده است.


اصل مطلب در وبلاگ نيچك