Saturday, October 29, 2005

از نبود سواد طراحي محيطي تا نبود فرهنگ دفع زباله

هفته گذشته شمال بودم. تقريبا يك هفته‌اي شد. در آبان ماه چقدر هوا لطيف مي‌شود. آدم احساس طراوت مي كند. ماهيگران هم تقريبا بيست روزي است كه شروع به كار كرده اند و امسال هم صيدشان خيلي خوب است؛ بيست و پنج درصد افزايش داشته است نسبت به سال قبل. مي خواستم گزارشي از وضعيت ماهيگيران تهيه كنم اما گذاشتم براي سفر بعد كه كمي از مدت صيد بگذرد.
چقدر اين قشر زحمتكش هستند به راستي! از صبح ساعت هشت با روپوش لاستيكي در آب سرد دريا فرو مي روند و تا غروب و دم اذان مي مانند. اكثرشان هم بعد از بيست سال سابقه به دوا و دكتر و مي افتند و بقيه عمر را دوا و درمان مي‌كنند. در بيست سالگي از سابقه كاري بازنشست مي شوند اما هيچ از آنان نمي‌ماند. هر سال هم اگر خيلي تلاش كنند، يك و نيم ميليوني بيشتر دستشان را نمي‌گيرد.
اما از اين سفر نكته‌اي ديگر مانده كه براي گزارش بد نيست. مدتهاست كه در ذهن دارم اما حال نوشتن‌اش را ندارم. كساني كه سفرهاي داخلي زياد دارند و اكثر شهرهاي ايران را ديده‌اند، به طور حتم وضعيت معماري و طراحي محيطي شهرها اولين چيزي‌ست كه ناموزون، زشت و به هم‌ريخته مي بيينند. متاسفانه يكي از دستاوردهايي كه جمهوري اسلامي نصيب مردم ايران كرده، همين گم كردن زيبايي و از دست دادن قدرت زيبايي شناختي مردم است. خانه‌ها به شكل نامرتبي كنار يكديگر قرار گرفته اند و اكثرا هم هم‌شكل هستند بدون اينكه سليقه ‌اي در آنها به كار ببرند. جالب‌تر از بي سليقگي بي اهميتي به پاكيزگي است. برفرض زير خانه اي مغازه مكانيكي است. جلوي ساختمان كه محل زندگي هم هست، روغن سوخته و وسايل و لوازم يدكي ماشين ريخته اند و آويزان كرده اند. هر جا هم كه گودالي درست شده، زباله تا دهانش پر است. كنار خانه هم همچنين.
خلاصه كه مردم مثل اينكه فقط به چهار ديواري اهميت مي دهند و بس. يعني تنها جايي باشد براي خواب و استراحت و جفت گيري. ديگر لذتي در زندگي وجود ندارد. زيبايي طبيعت معنا ندارد. آنوقت محققان پر تلاش ما آمار مي دهند كه چرا فلان درصد از مردم ما دچار ناهنجاري هستند. همه عوامل از سياسي گرفته تا اقتصادي را مي آورند اما حرفي از پائين بودن سطح فرهنگي مردم نمي‌آورند. البته كه بسياري از عوامل زير مجموعه مشكلات سياسي و اقتصادي‌ست اما ديگر نمي توان قبول كرد كه اهميت ندادن به دفع زباله و يا ريختن آشغال جلوي درب منزل مشكل اقتصادي و يا سياسي دارد. در بسياري از كشورهاي پيشرفته كه امكان جمع‌اوري زباله مشكل است، مردمانش آنقدر از نظر فرهنگي پيشرفت كرده اند كه خود در از بين بردن زباله ها و يا بازيافتشان پيش قدم شوند.
شايد باور كردنش كمي مشكل باشد اما به جرئت مي گويم كه شمال ايران را زباله برداشته. هيچ كس هم جوابگو نيست و اصلا چيزي به عنوان شهرداري در شهرهاي شمالي وجود ندارد. از طرفي ديگر هم مردمان شمال نشين هم هيچ وقعي به اين معضل نمي‌نهند و در نتيجه طرف كه از منزلش خارج مي شود از لاي مردابه و لجن و زباله مانده بايد بگذرد.
البته همان طور كه قبل گفتم در ايران طراحي و معماري ساختمان مسكوني وجود ندارد. برادرم عكس‌هايي را از يكي از شهرهاي معروف جهان برايم فرستاده است[من كه خودم هنوز افغانستان هم نرفتم] هر خانه‌اش را كه مي‌بينم طراحي منحصر به خود را دارد و ديزاين‌اش مشابه همسايه نيست كه در مجموع اگر كلي نگريسته شود تنوع اش چشم نواز و دل‌باز خواهد شد. حال آنكه در پايتخت ايران اگر سري به محله پونك تهران بزنيم، صدها آپارتمان و خانه خواهيم ديد كه نه تنها نماي خانه بلكه طراحي داخلي ‌اش الگو برداري از نمونه همسايه است.
به هر حال اين نوع بحث ها كار يك متخصص طراحي محيطي و يا يك معمار است اما من از ديد يك خبرنگار تازه كار اين مشكل را در شهرهاي ايران بسيار بزرگ مي بينم كه هر روز بزرگ تر مي شود و از نظر بصري آزار دهنده تر.