Saturday, September 17, 2005

آقاي ضعيفان

كلمه "آقا" چند بار در روز به گوشتان مي خورد؟ يك بار؟ دو بار؟... چند بار؟ من كه در روز بيش از ده بار اين كلمه در گوشم مي پيچد؛" آقا تو رو خدا يك فال بخر." "آقا دعا مي خري؟" آقا سه تا آدامس صد تومن" آقا من غريبم، مي خوام برم شهرستان پول ندارم" "آقا..."
هر گوشه اين شهر بزرگ اسلامي را كه مي بينم كسي به دنبال آقايي ست. حالا اين آقا مي خواهد هر شكلي داشته باشد. مومن باشد يا كافر؛ دارا باشد يا از قشر متوسط. هيچ كس به دنبال آقاي موعود نيست. همه آقا را براي امروزشان مي خواهند تا شكم خود و خانواده‌شان را سير كنند. از آقاي امروز مي شود يك تكه نان و پنير خريد. اما از آقايي كه وعده‌اش را مي دهند چي؟ آناني كه حكمراني مي كنند و به ضعيفان وعده آقايي مي دهند و خود فربه‌تر مي شوند، بزرگ ترين خيانت را به اعتقادات و باورهاي همين ضعيفان مي كنند. ضعيف دوره گرد مي بيند كه با موعظه حكومتگران هيچ سير نمي‌شود اما آقايي كه از جلويش رد مي‌شود، دلش به حال او مي سوزد و چند توماني كمك مي كند و اسباب خير و سيري بچه‌هايش مي شود. پس حق دارد اگر باورهايش را چونكه شكمش را سير نمي‌كند، به كناري زند و آقاهاي امروزي را باور كند؛ حال مي‌خواهد هر چقدر برگه دعاي كميل و ندبه و... دستش باشد.