الان مطلبي خواندم در يكي از وبلاگهاي پرخواننده. در مطلب بطور مستقيم آمده بود كه كساني كه براي معين تبليغ كردند، يا عضو جبهه مشاركت بودند و يا مواجب مي گرفتند. به دوستمان ميگويم كه اين طور نيست. من يكي از كساني بودم كه طرفدار دكتر معين بودم اما هيچ ارتباطي نه با شارلاتانهاي مشاركتي داشتم و نه دارم. تنها براي زنده ماندن حركت ضعيف شده اصلاحات تلاش مي كردم. يادم مي آيد چند روز بيشتر به انتخابات دور اول رياست جمهوري نمانده بود. با دوستي همكار براي احوال پرسي تماس گرفتم و بحثمان كشيد به انتخابات؛ دوست عزيزم با حالتي تمسخرآميزي گفت كه "چرا داري براي معين فعاليت مي كني؟ مگر او چه كاري مي تواند بكند؟ مگر خاتمي توانست كه او بتواند؟" بعد نقل كرد از عبدالله نوري كه در محفلي خصوصي تمام مشكلات را متوجه رهبري كرده و گفته كه "معين هم نمي تواند كاري بكند. همه امور مملكت دست يك شخص- رهبري- است! معين هم مانند خاتمي تداركچي نظام خواهد شد. تنها اسمش مي ماند كه دولت اصلاحات در راس كار است؛ اصلاحاتي در كار نيست."
دوست عزيزم مرا خوب مي شناخت و مي دانست كه من با مشاركتيها هم فكر نيستم و به همين خاطر متعجب شده بود. همان موقع به دوستم با قاطعيت جواب دادم كه من عضوي از مشاركت نيستم. اما گفتم كه معين حداقليست و به نظرم نبايد از حداقلها نوميد شد. راستش آن موقع بعد از اين اظهار نظر دريافتم كه در اين موضع به همراه هم فكرانم بسيار در اقليت هستيم اما چارهاي نبود و بايد از فرصت كمي كه بود نهايت استفاده را مي كرديم و تا آنجا كه مي شد هر كدام به نوبه خود تلاش كرديم. اما نشد. اما بعضي از دوستان كه آن موقع با ما وارد بحث شدند مثل همين دوستي كه دربارهاش گفتم و دوستي ديگر كه وبلاگ پرخواننده اي دارد، متاسفانه دارند بصورت تحقيرآميزي به قضيه نگاه مي كنند كه ما بدجور بور شدهايم و از موضعگيري خودمان در زمان انتخابات شرمنده هستيم. بايد به اين دوستان عرض كنم كه خير! اين طور نيست. من نه تنها از مواضع خودم ذرهاي عدول نكردهام بلكه حال و روز امروزمان را دليلي مي گيرم براي پافشاريمان براي انتخاب دكتر معين به سمت رياست جمهوري. شايد در تاريخ ايران كوتوله تر از صفارهرندي كسي وزير ارشاد نشود؛ شايد بيسواد تر از پورمحمدي وزير كشور ديگري منصوب نشود و به گمانم شايد بي پرستيژ تر از احمدي نژاد ديگر به رياست جمهوري برگزيده نشود.
اما امروز در ادامه همان عقايد گذشته ام و در تائيد آنها حتم دارم كه بلند شدن اصلاحات غير ممكن نيست اما نزديك به محال است. تمام ترس من از پيروزي محافظه كاران اين بود كه سيم جريان اصلاحات را ببرند كه محافظه كاران نبريدند بلكه فاشيستها بريدند[بخوانيد احمدي نژاد] و ديگر ما نمي توانيم به همين سادگي مثل آنچه را كه در انتخابات 76 رخ داد، ببينيم و همچنين ديگر قدرت نداريم آنچنان از عهده كارشكنيهاي انتخاباتي آتي وزارت كشور احمدي نژاد برآييم.
دوست عزيزم مرا خوب مي شناخت و مي دانست كه من با مشاركتيها هم فكر نيستم و به همين خاطر متعجب شده بود. همان موقع به دوستم با قاطعيت جواب دادم كه من عضوي از مشاركت نيستم. اما گفتم كه معين حداقليست و به نظرم نبايد از حداقلها نوميد شد. راستش آن موقع بعد از اين اظهار نظر دريافتم كه در اين موضع به همراه هم فكرانم بسيار در اقليت هستيم اما چارهاي نبود و بايد از فرصت كمي كه بود نهايت استفاده را مي كرديم و تا آنجا كه مي شد هر كدام به نوبه خود تلاش كرديم. اما نشد. اما بعضي از دوستان كه آن موقع با ما وارد بحث شدند مثل همين دوستي كه دربارهاش گفتم و دوستي ديگر كه وبلاگ پرخواننده اي دارد، متاسفانه دارند بصورت تحقيرآميزي به قضيه نگاه مي كنند كه ما بدجور بور شدهايم و از موضعگيري خودمان در زمان انتخابات شرمنده هستيم. بايد به اين دوستان عرض كنم كه خير! اين طور نيست. من نه تنها از مواضع خودم ذرهاي عدول نكردهام بلكه حال و روز امروزمان را دليلي مي گيرم براي پافشاريمان براي انتخاب دكتر معين به سمت رياست جمهوري. شايد در تاريخ ايران كوتوله تر از صفارهرندي كسي وزير ارشاد نشود؛ شايد بيسواد تر از پورمحمدي وزير كشور ديگري منصوب نشود و به گمانم شايد بي پرستيژ تر از احمدي نژاد ديگر به رياست جمهوري برگزيده نشود.
اما امروز در ادامه همان عقايد گذشته ام و در تائيد آنها حتم دارم كه بلند شدن اصلاحات غير ممكن نيست اما نزديك به محال است. تمام ترس من از پيروزي محافظه كاران اين بود كه سيم جريان اصلاحات را ببرند كه محافظه كاران نبريدند بلكه فاشيستها بريدند[بخوانيد احمدي نژاد] و ديگر ما نمي توانيم به همين سادگي مثل آنچه را كه در انتخابات 76 رخ داد، ببينيم و همچنين ديگر قدرت نداريم آنچنان از عهده كارشكنيهاي انتخاباتي آتي وزارت كشور احمدي نژاد برآييم.
در زمان خاتمي رئيس انتخاباتي در وزارت كشور بود به نام مرتضي مبلغ كه من افتخار همكاري كوتاهي با او داشتم. خوب مي شناسماش؛ رايي را جابجا نميكند و به احدي اجازه دخل و تقلب نمي دهد. اما حالا چه؟ از وزير كشور احمدي نژاد – پورمحمدي- چطور؟ از او مي توان انتظار رعايت قواعد بازي را داشت؟ اصلا او قواعد بازي سياسي را مي داند؟ مسلما نه كه اگر مي دانست دستش به خون روشنفكران آلوده نميشد! بگذريم.
در هر صورت امكان برگشت و حماسه سازي در آينده بسيار مشكل است اگر بخواهيم مثل دوره اول انتخاب خاتمي جناح راست را دربرابر دهها ميليون راي وادار به تمكين كنيم. تازه ديگر فكر نمي كنم راي بيست سي ميليوني در حركت هاي اصلاحي در جمهوري اسلامي ريخته شود و به همين خاطر بايد به دوستاني كه ما را بازندههاي دو طرفه مي دانند و نام مي برند عرض كنم كه آخر بازي ما طولاني بود، پيچيده بود، اما باخت نبود. در صورتي كه آخر بازي شما ديروز و امروز مشخص نشد و نمي شود بلكه در آينده نتيجه مي شود كه باخت پشت باخت است. اگر باور نمي كنيد، تا انتخابات بعدي مجلس و رياست جمهوري صبر كنيد و تقلبها را ببينيد.
در هر صورت امكان برگشت و حماسه سازي در آينده بسيار مشكل است اگر بخواهيم مثل دوره اول انتخاب خاتمي جناح راست را دربرابر دهها ميليون راي وادار به تمكين كنيم. تازه ديگر فكر نمي كنم راي بيست سي ميليوني در حركت هاي اصلاحي در جمهوري اسلامي ريخته شود و به همين خاطر بايد به دوستاني كه ما را بازندههاي دو طرفه مي دانند و نام مي برند عرض كنم كه آخر بازي ما طولاني بود، پيچيده بود، اما باخت نبود. در صورتي كه آخر بازي شما ديروز و امروز مشخص نشد و نمي شود بلكه در آينده نتيجه مي شود كه باخت پشت باخت است. اگر باور نمي كنيد، تا انتخابات بعدي مجلس و رياست جمهوري صبر كنيد و تقلبها را ببينيد.